هیچ زمانى در تاریخ معاصر ایران باندازه دهه اخیر فعل و انفعالات فكرى و سیاسى در زمینه مساله زن رونق نداشته است. در یك سطح سیاسى می تواند این سوال مطرح باشد كه چرا این جنب و جوش عظیم در حالیكه یك اعتراض وسیع حداقل بقدمت حیات جمهورى اسلامى در رابطه با مسائل زنان وجود دارد، به تغییر كیفى اى در موقعیت آنان منجر نمی شود یا نشده است؟ و آیا این جنب و جوش اصولا ظرفیت آن را دارد كه به چنین تغییرى منجر شود؟
گفتمان غالب بر فضاى فكرى ایران بطور عمومى و همچنین در رابطه با مساله زن گفتمان سنت/مدرنیته است. در این گفتمان مستقل از تاكیدات متفاوت چهره هاى مختلف، حل مساله زن در جامعه ایران در گرو تقابل با سنت و اتكا به مدرنیته است. تجربه واقعى زندگى میلیونها زن ایرانى تحت سلطه حاكمیت جمهورى اسلامى در بیش از دو دهه ما را از پرداختن به عوارض سیاسى و اجتماعى یك حكومت مذهبى براى زنان بى نیاز می كند. باین اعتبار شاید براى بسیارى بدیهى باشد كه در تقابل با عوامل فكرى و نهادهاى قدرت در چارچوب «سنت» باید خواهان جامعه اى مدرن شد كه در آن زن نیمه مرد حساب نمی شود، سنگسار نمی شود، و موى و رویش منشا فساد محسوب نمی شود…. هم تجربه تاریخ جامعه مدرن و هم تجربه مشخص ایران طبعا جایى براى انكار ارجحیت مدرنیته به «سنت» باقى نمی گذارد. پشت سر گذاشتن جامعه سنتى اى كه بر مبناى اقتصاد كهن غیر صنعتى می چرخد و مناسبات میان آحاد آن بر اساس روابط عشیرتى و قومى است صد البته در روزگار امروز مورد مخالفت نیست و یا لااقل جز با مخالفت مرتج ترین قشریون مواجه نخواهد شد. بنابراین بحث بر سر سنت نیست، بحث بر سر راهگشایى توسل به گفتمان مدرنیته است. در چارچوب تسلط لیبرالیسم بر فضاى فكرى ایران، پاسخ هر معضلى را باید در گفتمان سنت/مدرنیته جست. اگر از الفاظ غلط انداز كه ظاهرا خیلى هم «علمى» هستند بگذریم سوال بطور واقعى اینست كه مگر نه اینكه «سنت» نماینده جامعه پیشامدرن و مدرنیته نماینده كاپیتالیسم است، پس آیا بحث بسادگى بر سر این نیست كه كاپیتالیسم در جامعه ایران بر متن شكستهاى جنبش سوسیالیستى و به پشتوانه تفوق نئولیبرالیسم در سیاست جهانى موفق به براه انداختن جنب و جوشى شده و مدافعین كتاب خوانده و مدرسه رفته و سخنورى پیدا كرده كه می توانند از مقولات «علمى» در دفاع از بنیادهاى جامعه كاپیتالیستى استفاده كنند؟ تقدیس «مدرنیته» یعنى دفاع آشكار از جامعه كاپیتالیستى كه مردم كارگر و زحمتكش ایران سالهاست آنرا می شناسند. بنابراین در بحث سنت/مدرنیته كه امروز به سوال محورى در فضاى فكرى ایران تبدیل شده اولین مساله تصحیح خود سوال و قرار دادن آن در جاى واقعى اش است. موضعگیرى در مورد این دوقطبى بتنهایى جاى واقعى نیروهاى سیاسى را نشان نمی دهد بلكه طرح صحیح سوال نیز خود جزیى از این پروسه است. این سوال بنوعى انسان را بیاد سوال «جمهورى اسلامى آرى یا نه» در رفراندوم سال 1358 و كمى بیش از یكماه بعد از اعتراضات گسترده میلیونى مردم به حكومت شاه می اندازد. ضرورت اتخاذ موضع در مقابل دوقطبى سنت/مدرنیته همانقدر بى اعتبار است كه سوال فوق در رفراندوم سال 1358. اما براى نسل جوانى كه تاریخ تحولات سال 57 را در كتابهاى تاریخ می خواند و مقایسه آن با سوال سنت/مدرنیته برایش موضوعیت چندانى ندارد، مساله بشكل دیگرى است. و خصوصا در رابطه با جنبش زنان از آنجا كه تاریخ این 25 ساله، سركوب و خفقان بیسابقه اى بر مبناى قوانین مذهبى (متعلق به «سنت» و جامعه پیشامدرن) را بر آنها تحمیل كرده است نیاز به بحث بیشترى دارد. خلاصى از قوانین مذهبى كه بنیاد آن آشكارا و قانونا بر نابرابرى زن و مرد است، منجر به سمپاتى و توجه به گفتمان سنت/مدرنیته در جنبش زنان می شود و یا بعبارت دیگر زمینه هاى مطلوبیت یافتن آن در جنبش زنان را قابل درك می كند. بنابراین مستقل از هر تبیینى از مقوله سنت/مدرنیته و مستقل از تمایلات سیاسى مدافعین آن (تعلق به اصلاح طلبان حكومتى و یا غیر حكومتى) امروز پاسخ دادن به این سوال و یا روشن شدن جایگاه آن نقش كلیدى اى در پیشروى جنبش زنان براى خلاصى از ستم و نابرابرى دارد. بحث در مورد سنت و مدرنیته، مختصات جامعه مدرن و غیره طبعا بحثى نظرى و جامع است كه شناخت و احاطه بر آن براى فعالین جنبش زنان در شرایط حاضر ضرورى است. و آنچه كه در این مختصر بحث می شود طبعا بهیچوجه براى پاسخ همه جانبه به این مقوله محورى در فضاى فكرى ایران كافى نیست بلكه بیشتر طرح سوالاتى است كه می تواند بررسى سیاسى و نظرى این مقوله را در رابطه با مسائل جنبش زنان تسهیل كند.
واقعیت اینست كه هیچ مدافع سرسخت گفتمان سنت/مدرنیته هم نمی تواند انكار كند كه مدرنیته بیان مختصات جامعه مدرن در سطوح اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى است. اقتصاد جامعه مدرن اقتصادى كاپیتالیستى است، این جامعه جامعه اى است مبتنى بر شهرنشینى گسترده، حكومت قانون و آزادی هاى سیاسى (بنا بتعریف) و در سطح فرهنگى زیر سوال رفتن سیستم ارزشى جامعه پیشامدرن. مطابق این تعاریف جامعه ایران سالهاست كه جامعه اى مدرن بمعناى كاپیتالیستى كلمه است، گرچه از نظر ساختارهاى اجتماعى و ارزشهاى فرهنگى هنوز از یك جامعه مدرن بمعنایى كه در عصر روشنگرى در اروپا شاهد آن بوده ایم، و در 25 سال اخیر حتى از برخى كشورهاى معروف به جهان سوم نیز فاصله داشته است. پروسه مدرنیزاسیون در ایران نیز مثل بسیارى دیگر از كشورهاى جهان سوم و یا در حال توسعه، پروسه اى بوده است كه بهیچوجه با تاریخ عروج كاپیتالیسم در غرب یك بیك و منطبق نبوده است. همان روندهایى كه مثلا در دهه 40 شمسى با حل شاهانه و از بالاى مساله ارضى مقتضیات شكل گیرى یك جامعه سرمایه دارى درایران را فراهم كرد، امروز برآنست تا با احاطه نظرى و سیاسى بر جنبش هاى اجتماعى و شكل دادن به نهادهاى مدنى شكل گرفته از پایین چرخ به گِل نشسته همان حكومت سرمایه دارى را نجات دهد. نیروى محركه این دو روند از نظر محتواى سیاسى و طبقاتى یكى است. در هر دوى این دوره ها این بورژوازى ایران است كه راه پیشروى سیاسى و طبقاتى خود را هموارمی كند. شاید لفظ بكار بردن لغت «بورژوازى» و ربط دادن آن به سنت/مدرنیته براى برخى خوشایند نباشد اما واقعیت اینست كه آنها كه جایگاه این مقولات، تاریخ تفكر و اندیشه و شكل گیرى جامعه مدرن را می شناسند؛ می دانند كه مدرنیته، مدرنیزاسیون، كاپیتالیسم، لیبرالیسم و غیره همگى مقولاتى هستند كه تاریخ یك دوره از جامعه بشرى را نه در 1000 سال پش بلكه تقریبا تا سال پیش در جریان عروج جامعه سرمایه دارى توضیح می دهند.
این یك فاكت است كه جنبش زنان و جنبش كارگرى از جنبش هاى كلاسیك همزاد جامعه مدرن هستند كه بعنوان جنبش هاى اعتراضى علیه جامعه مدرن كاپیتالیستى قد علم كردند. بعبارت دیگر این جنبش ها كه خود محصول جامعه مدرن بودند تنها در نتیجه یك حركت اعتراضى عمیق و با فرارفتن از چارچوبهاى مجاز جامعه مدرن بود كه توانستند خواستهاى خود را به بورژوازى نوپا تحمیل كنند. اینكه هر دوی این جنبشها امروز موقعیت متفاوتى دارند و از هر كدام، بخشى در سیستم و نظام موجود نهادى شده است طبعا بسیار قابل تامل است. علت این امر را در یك سطح كلى باید در تغییر و تحولات عظیمى كه در دنیاى سرمایه افتاده دید؛ یادآورى اعتراضى بودن این جنبشها نیز در مقابل عروج كاپیتالیسم تنها محض تاكید بر یك فاكت تاریخى است. در جنب و جوش فكرى اى كه در ایران در طى دهه اخیر در جریان بوده اما بنحو بارزى مستقل از اینكه حاملین این نظر از اصلاح طلبان حكومتى باشند و یا غیرحكومتى، ادعا می شود كه پیشروى حقوقى زنان، شكل گیرى و قوام جنبش زنان و تحقق مطالبات آن تنها در راستاى گفتمان سنت/مدرنیته و در گرو تطابق و همخوانى با آنست. جنبش زنان خود محصول جامعه سرمایه دارى است و جهانى است. تاریخ این جنبش مستقل از اینكه شما به كدام گرایش آن تعلق داشته باشید تاریخى است ابژكتیو و قابل رجوع. در این تاریخ جنبش زنان بعنوان محصول جامعه مدرن خود یكى از نیروهاى چالشگر این جامعه بوده و این فاكتى پذیرفته شده است كه اساسا شكل گیرى و عروج جنبش زنان، در اعتراض به ساختارهاى جنسیت گراى جامعه مدرن و با پلاتفرمهاى مشخص سیاسى و حقوقى بوده است. زن در همین جامعه مدرنى كه قرار بود در نفى «سنت» مبشر حق راى و آزادى فردى و برابرى حقوقى باشد، عملا در تمامى اشكال پیشرفته و كمتر پیشرفته اش محكوم به نابرابرى اجتماعى با مردان و اجحافات جنسى شده است. بنابراین :
1. موقعیت زنان در كشورهاى پیشرفته صنعتى علیرغم برخوردارى از حقوق اجتماعى مختلف و برابرى قانونى هنوز خود پدیده اى بسیار قابل تعمق است. اگر مدافعین گفتمان سنت/مدرنیته سیر تكامل جوامع بشرى را نسخه بردارى نمی كنند و اگر تاریخ این جوامع را می شناسند باید با مباحث امروز در جنبش زنان این كشورها آشنا باشند و بدانند كه امروز علیرغم تلاشهاى گسترده جنبش زنان در طول سده گذشته هنوز نه فقط برابرى اى حاصل نشده است، بلكه با موج چرخش براست دهه هشتاد ببعد و علیرغم افزایش آشكار اشتغال زنان در بازار كار موقعیت اجتماعى و اقتصادى آنها بدتر شده است. سوال از جامعه روشنفكرى ایران، از زنان و مردانى كه در تلاشند تا همه معضلات اجتماعى جامعه ایران را در چارچوب سنت/مدرنیته توضیح دهند اینست كه چرا امروز در جوامع مدرن اروپایى كه مهد قوام یافتن مدرنیته بوده اند نمی توان نمونه هاى قابل دفاعى از حل معضل نابرابرى زن و مرد ارائه داد؟ آیا تداوم نابرابرى زن و مرد در این جوامع نیز ناشى از «سنت» است؟ این واقعیتى است كه فرهنگ مردسالار حتى در مدرنترین جوامع نیز وجود دارد و علاوه بر این دولتها حتى در همین جوامع مدرن نیزنه فقط از نظر طبقاتى بلكه در رابطه دو جنس نیز عموما نهادهایى خنثى نیستند و باین اعتبار مبارزه علیه «سنت» اگر فرض كنیم كه مردسالارى عنصر جامعه سنتى قلمداد می شود، هنوز موضوعیت دارد. اما اولا این مردسالارى تنها عنصر جامعه پیشامدرن نیست بلكه خود بر متن و بستر جامعه مدرن بازتولید شده، و ثانیا سوال مهمتر اینست كه اگر جنبش زنان در مهد انكشاف مدرنیته، در تقابل و در مبارزه با آن هنوز نتوانسته به خواست برابرى واقعى دست یابد، آینده و افق سیاسى كسانى كه از همین ابتدا مبارزه شان را صرفا به وجه »سنت»، آنهم با هزار تبصره و اگر و مگر محدود كرده اند چیست؟ پیش بینى بى حاصلى این مبارزه را از نقطه نظر منافع دراز مدت جنبش زنان بسختى بشود غیرمنصفانه نامید.
2. گلوبالیزاسیون چیزى نیست جز توسعه كاپیتالیسم بقیمت استثمار شدید اكثریت ساكنین كره زمین و بكارگرفتن آنها در خدمت موسسات چند ملیتى و كارفرمایان گاه نامرئى در سازمان جدیدى از كار با قراردادهاى موقت و كارهاى نیمه وقت و در حاشیه تولید ماندگار شدن. پروسه جهانى شدن با اتكا به امكانات و دست انداختن به بازار كار و كالاى كشورهاى توسعه نیافته قرار است بار غلبه بر بحران اقتصادى عمیق سرمایه جهانى را با كمترین خرج و بیشترین فشار بر گرده زحمتكشان این كشورها بیاندازد. براى بورژوازى ایران كه پس از پایان جنگ با عراق هنوز نتوانسته به معضلات اقتصاد ایران غلبه كند، پیوستن به این پروسه نه یك انتخاب بلكه یك جبر است. بورژوازى ایران راهى جز پیوستن به بازار جهانى و گره زدن سرنوشت خود به سرنوشت آن ندارد. بگفته بسیارى از نظریه پردازان دست راستى حكومت اسلامى كه صراحتا از قاطعیت در پیشبرد برنامه هاى توسعه و انطباق با شرایط نهادهاى بین المللى حامى این برنامه ها حمایت می كنند، آنچه كه كلید پیشروى ایران در چارچوب مباحث جارى است التزام به قوانین بازار آزاد، خصوصى سازی هاى وسیع و ارزان تمام كردن پروسه تولید است. پروسه جهانى شدن سرمایه تا آنجا كه به جنبش زنان مربوط است فراتر از مرزهاى جغرافیایى شاخص هاى مهمى یافته است. آى ال او در یكى از گزارشات خود در مورد پروسه پیشبرد برنامه هاى توسعه و اصلاحات ساختارى در جنوب شرق آسیا در سال 1998، آنرا پروسه زنانه شدن اشتغال می نامد. در ایران نیز پیش بینى می شود كه بازار كار ایران ظرف چند سال آینده زنانه خواهد شد.
بخشى از فمینیسم در راستاى گلوبالیزاسیون و در واكنش به عوارض اجتماعى آن براى زنان، بر آنست كه پروسه گلوبالیزاسیون (و طبعا پیشرفت برنامه هاى توسعه در ممالكى از نوع ایران كه در رابطه تنگاتنگ با این پدیده است) می رود كه به پروسه اى مردانه تبدیل شود و تلاش آنها لذا بر اینست كه زنان را نیز در این پروسه سهیم كنند. نكته اینست كه بحكم شواهد و آمار و گزارشها و واقعیات متعددى زنان فى الحال در این پروسه سهیم شده اند، اما بحث اینست كه منظور از سهیم شدن چیست و چه كسانى باید در چه چیزى سهیم شوند؟ بخشى از فعالین جنبش زنان در ایران كه اتكا به گفتمان سنت/مدرنیته را مشكل گشاى مسائل جنبش زنان یافته اند به این ترتیب در مقابل سوالاتى قرار می گیرند. سوال اینست كه عوارض مشخص گلوبالیزاسیون و پیشبرد برنامه هاى توسعه در ایران براى زنان چیست؟ قطعا این بخش از فعالین جنبش زنان با تاریخ برنامه هاى توسعه در دو سه دهه اخیر و عوارض اجتماعى آنها براى زنان در كشورهایى كه بسرعت به كاروان «مدرنیته» پیوسته اند آشنا هستند؛ و منظور از بحث در این زمینه نیز ارائه شرح مصیبت از موقعیت زنان نیست بلكه بررسى تحلیلى و سیاسى از عوارض اجتماعى این پروسه، دلایل و چشم انداز آن در راستاى تحولات جارى است. باید واقعا بتوان به این سوال جواب داد كه در چارچوب گفتمان سنت/مدرنیته چگونه می توان چشم انداز رفع ستم از زنان را ترسیم كرد؟ باید بتوان توضیح داد كه در مقابل قراردادهاى كارموقت (درایران 89 روزه) كه یكى از اشكال اصلى اشتغال زنان دراین پروسه است، چگونه می توان با سلاح زنگ زده «سنت» بمیدان آمد؟ و سلاح اعجازگر « مدرنیته» دراین زمینه چیست؟ سوال سنت/مدرنیته بنحو فریبنده اى قرار است بستر شكل گیرى یكى از مهمترین تحولات اقتصادى و سیاسى ایران در سده اخیر را زینت بخشد. براى بسیارى از فعالین جنبشهاى اجتماعى تردیدى نبوده كه باید در كنار «مدرنیته» ایستاد و «سنت» را بدست تاریخ سپرد. اما در بررسى عمقتر از بسیارى از مسائل اجتماعى كه محتملا نقطه عزیمتهاى خیرخواهانه این دسته از فعالین جنبش هاى اجتماعى و از جمله جنبش زنان نیزهست، معلوم می شود كه ماندن در حصارگفتمان سنت/مدرنیته چیزى جز دفاع از مشروعیت سرمایه دارى نیست. و سرمایه دارى در همه جاى جهان مستقل از تبیین هاى كج و معوجى كه در مبارزه علیه آن وجود داشته باشد منشا مصایب و فلاكتها شناخته شده است. سرمایه دارى معاصر را بسیارى برده دارى نوین نامیده اند.
جنبش زنان در چارچوب گفتمان سنت/مدرنیته راهى جز این ندارد كه مبازره براى مطالبات اجتماعى زنان را در تقابل با «سنت» تعریف كند و از بخش زیادى از مسائل اكثریت زنان كه ناشى از «مدرنیته» است باز بماند. تحولات جامعه ایران اما بیش از هر زمان دیگرى بازتاب انكشاف مناسبات سرمایه دارى است. در چنین شرایطى پیشروى جنبش زنان براى غلبه بر معضلات اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى اى كه زنان را به بند كشیده، تنها و تنها در فراتر رفتن از سنت و مدرنیته است.