جدال های روزمره

از میان وقایع

نیشکر هفت تپه
کارگران نیشکر هفت تپه ماه هاست درگیر یک مبارزه پر شور و گسترده برای پیشگیری از بسته شدن کارخانه و دریافت دستمزدهای پرداخت نشده شان هستند. آنها برای پیشبرد این مبارزه اعتراضات گسترده سازمان داده اند، راه ها را بسته اند، مسئولان را مواخذه کرده اند، اخبار مبارزاتشان را وسیعا پخش کرده اند، دستگیر شده اند، کتک خورده و تحقیر شنیده اند، سندیکا ساخته اند و …. همچنین نه فقط خود و خانواده هایشان مستمرا درگیر این مبارزه بوده اند، بلکه باشکال مختلف تلاش کرده اند تا حمایت مردمی که مستقیما به نیشکر هفت تپه وصل نمی شوند را هم در محل سکونت خود و هم در شهرهای مجاور جلب کنند.

موقعیت امروز کارگران نیشکر هفت تپه محصول مستقیم یک سیاست دوره ای بورژوازی ایران است. خصوصی سازی ها و بالا بردن امکان رقابت در تولید محصولات مختلف، یک رکن حیاتی این سیاست است. محتوای این سمتگیری چیزی نیست جز تغییر ریل از تولید محصولاتی که جایگزین ارزان تر دارند، به نوع دیگری از تولید که برای سرمایه داران و دولت شان مقرون به صرفه تر است. این همان سیاستی است که کارگران کارخانجات نساجی هم با آن درگیر شدند. همان سیاستی است که دولت در شرکت نفت و پتروشیمی هم بکاربست، هرچند نحوه پیشبرد سیاست رژیم در هر کدام از این رشته ها، و نتیجه آن طبعا ویژگی های خود را داشت. اتخاذ سیاست خصوصی سازی ها جزیی از یک برنامه درازمدت تر بورژوازی ایران است در همپایی با تحولات بزرگتر بین المللی. وقوف به این نکته و درک جایگاه سیاسی آن تاثیر مستقیم دارد بر نحوه مقابله با آن. کسی که مشکل را «آقازاده ها»ی تاجر شکر می بیند، یک نوع سیاست اتخاذ می کند و کسی که رابطه ناگزیر این سیاست را با منافع دولت حاکم و مصالح نظام سرمایه داری تشخیص می دهد سیاست دیگری اتخاذ خواهد کرد. آگاهی به آنچه که می گذرد، ابعاد و منشا سیاستهای فعلی دولت و ربط آن با معضلات پایه ای تر حکومت، پیش شرط اقدام آگاهانه و موثر در مقابله با سیاستهای جاری دولت در این زمینه است.

در نبود هم نظری و تحلیل روشن در درک این سیاست، مقاومت و مبارزات گسترده کارگران در این صنعت و آن رشته بدون اینکه پیوندی به هم بیابند، براحتی می تواند سرکوب شود و یا حتی در مواردی بدون اینکه اصلا سرکوب شود به بن بست کشانده شود. کارگران صنایع نساجی هم دوره طولانی ای به مبارزه علیه بستن کارخانه ها پرداختند هر چند پراکنده بودن این کارخانه ها از نظر جغرافیایی باعث شد که گستردگی و تمرکزی را که مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه تا بحال نشان داده، نداشته باشد. گستردگی مبارزات کارگران هفت تپه و آزمودن اشکال مختلف مقاومت در مقابل دولت و عوامل سرکوبش، یک بار دیگر نشان می دهد که مبارزه علیه سیاست بستن کارخانه ها و خصوصی سازی و بیکارسازی های ناشی از آن، اگر مبارزه ای سراسری نباشد بسختی بتواند مبشر تغییراتِ حتی کوتاه مدت در موقعیت کارگران باشد. کارگران هفت تپه هر چه می توانستند کرده اند، اما آیا کارگران بخش های دیگر، صنایع دیگر، مناطق دیگر هم هر چه می توانستند کردند؟ واقعا چرا باید انتظار داشت که کارگران هفت تپه که تازه از نظر گستردگی و تمرکز، موقعیت مساعدتری نسبت به صنایع نساجی دارند، بتنهایی بتوانند دولت را در تعقیب این سیاست خانمانسوز پس برانند؟ امروز یک راه حل منطقی در مقابل کارگران نیشکر هفت تپه این است که کارخانه را اشغال کنند و تولید را بدست بگیرند. اما کدام بخش دیگر از کارگران تا امروز گفته اند که در صورت چنین کاری به حمایت از هفت تپه برخواهند خواست؟ کدام بخش دیگر از کارگران تا امروز اعلام کرده اند که باخانواده هایشان به تظاهرات حمایتی از کارگران هفت تپه برخواهند خاست؟ پخش اخبار ایستادگی و مقاومت و درگیری های کارگران هفت تپه به تنهایی کافی نیست. دست اتحاد و مبارزه مشترک و مستقیم، بر متن تلاش برای عمومیت دادن یک نقد رادیکال از سیاستهای دولت است که می تواند هم کارگران هفت تپه و هم دیگرانی را که در نوبت اند تا در معرض عوارض خصوصی سازی ها قرار بگیرند، به راه حل اشغال کارخانه و بدست گرفتن تولید امیدوار کند.

کارگران نیشکر هفت تپه نمونه برجسته ای از مقاومت و ایستادگی را نشان داده اند. امتناع مصممانه دولت از پاسخ گویی به خواستهای آنها گواهی است بر اینکه این جدال، جدالی نیست که تنها در حصار صنایع نیشکر هفت تپه به فرجام برسد. حمایت سراسری از کارگران هفت تپه یک شرط پیشروی آنها برای عبور از موقعیت راکد فعلی است. و کارگران بخش ها و صنایع دیگر وقتی به عمل مشترک در این زمینه خواهند پیوست که دریافته باشند که مبارزه علیه خصوصی سازی ها بتنهایی کار جبهه های پراکنده و گروه های دستمزد دریافت نکرده و گرسنگی کشیده نیست. در مقابل سیاست دولت باید سیاست آلترناتیو داشت. باید متوجه بود که ابعاد و عملکرد این سیاست تنها محدود به بستن یک کارخانه نیست، تنها محدود به از دور خارج کردن صنایع قدیمی هم نیست. عوارض این سیاست دامن همه طبقه کارگر را فی الحال گرفته است! و دقیقا همین است که حمایت از کارگران هفت تپه را ایجاب می کند. سیاست خصوصی سازی ها و عوارض مستقیم و غیر مستقیم آن، شتری نیست که فقط بر درگاه نیشکر هفت تپه بخوابد. همچنانکه به توقف در کنار صنایع نساجی هم اکتفا نکرد. از شواهد هم چنین پیداست که شورش های گرسنگان در راه است!

*********************

اعتراضات دانشجویان در زنجان

اخبار مربوط به تلاش یکی از مسئولان آموزشی دانشگاه زنجان برای تجاوز به یک دختر دانشجو منجر به اعتراضات و بحث های زیادی شد. جمع وسیعی از دانشجویان متحصن شدند و با طرح یک سری مطالبات به اعتراض پرداختند. گفته می شود که انجمن اسلامی و دفتر تحکیم وحدت که از صحنه گردانان این ماجرا شدند، اهداف سیاسی ای از دخالت در این مساله داشته اند. از زاویه این دو نیرو از قرار معلوم گویا این مساله وسیله مناسبی تشخیص داده شده برای اعمال فشار بر وزیر علوم و از این طریق کابینه احمدی نژاد تا با زیر سوال رفتن یک وزیر دیگر، انزوای دولت قطعی تر شود. مستقل از نیات پنهان و آشکار این دو نهاد تنها باید به آنها یادآوری کرد که یکی از علل اصلی بروز چنین حوادثی خود حکومت اسلامی است که انجمن اسلامی و دفتر تحکیم وحدت هم از محصولاتش هستند. اینان انگار فراموش کرده اند که در دستگیری ها و سرکوب دهه 60 دختران جوانی که نباید باکره کشته می شدند، مورد تجاوز مقامات زندان قرار می گرفتند. کسی در این ماجرا دچار این توهم نمی شود که گویا انجمن اسلامی و دفتر تحکیم وحدت مساله شان مقابله با اذیت و آزار جنسی در دانشگاه هاست. خیر، مساله از این دست نیست. حمایت بخش های دیگری از دانشگاهیان کشور از مطالبات طرح شده در این اعتراض (که همه چیزهست غیر از موقعیت دانشجوی مذکور)، بروشنی نشان می دهد که بحث حتی بر سر «ناموس» پرستی نیست بلکه بر سر ماهی گرفتن از آب گل آلود بی ناموسی هاست!

اعمال اذیت و آزار جنسی بر زنان چه لفظی باشد و چه فیزیکی، یکی از موضوعاتی است که رقم بالایی از اعتراض ثبت شده و ثبت ناشده علیه فرهنگ پدر- مرد سالار را در همه جا به خود اختصاص داده است. در کشوری مثل ایران با حمایت قانونی از موقعیت فرودست زن، بسادگی می توان ابعاد چنین مساله ای را حدس زد. اینجا دیگر بحث فقط بر سر قانون و بنیادهای فکری و ایدئولوژیک حکومت اسلامی نیست بلکه بر سر سنتها و روابط و فرهنگ عقب مانده ای است که در بررسی چنین مواردی، در اکثریت قریب به اتفاق، ابتدا خاطی را در وجود خود زن جستجو می کند! همچنانکه می بینیم که دختر دانشجوی مذکور مورد مواخذه قرار گرفته است، احتمالا برای اینکه از ضرب افتضاح جناب مسئول «محترم» دانشگاه کاسته شود. واقعه زنجان نه واقعه منحصر بفردی است و نه قطعا اولین و تنها مورد از این دست. در همین مدت از منابع متعددی گفته شده است که موارد زیادی از خودکشی و یا ترک تحصیل دختران دانشجو هست که دقیقا بدلیل اذیت و آزار جنسی از سوی مسئولان دانشگاه بوده است. مواردی که قربانی اغلب برای «حفظ آبرو» از شکایت و یا علنی کردن مساله خودداری می کند. سوال بسیار مهم در تعمق نسبت به این واقعه این است که چرا اجازه داده می شود بجای مجازات مسئول دانشگاهی، قربانی را تنبیه و مواخذه کنند؟ چرا کسی نمی گوید قانون باید تعریفی از اذیت و آزار جنسی بدهد و نوع و شکل برخورد با |آن را تعریف کند؟ هواخواهان و هواداران شناخته شده تر حقوق زن (مشخصا چپها و دست اندرکاران کمپین یک میلیون امضا) در این ماجرا کجا بودند؟

واقعه زنجان، منحصر بفرد نیست اما بنحو سمبلیکی مسائل بسیار مهمی در مورد موقعیت زن در جامعه را در خود متمرکز کرده است. علیرغم اینکه این زن جوان بدرستی مساله را علنی کرده است و این خود نقطه شروع اعتراضات بوده اما بنحو غریبی نه فقط لیست های مطالباتی فاقد تلاش برای تثبیت امنیت اجتماعی و حقوقی زنان دانشجو است بلکه تلاش های پوشیده ای در کار است تا با حاشیه ای کردن این خواست، بحث را از این مساله به مسائل و مطالبات دیگر معطوف کند. برای مبارزین راستین رفع تبعیضات جنسی اما روشن است که ستم و تبعیض و بی حقوقی و اذیت و آزار را وقتی در پستوخانه ها پنهان می کنند و یا زرورق پیچ اش می کنند، یعنی قرار نیست با آنها مبارزه ای صورت بگیرد! پس تا همینجا: 1. باید درود فرستاد بر این زن دانشجوی جوان که آگاهانه یا ناآگاهانه یک مرز ممنوعه را پشت سر گذاشته و نشان داده که می شود کاری کرد که «مقام و منصب» متعرض به حقوق فردی زن در شکل اذیت و آزار جنسی، سپر بلای بی دردسری نباشد. 2. سکوت در مقابل مواخذه و تنبیه دانشجوی قربانی بخاطر علنی کردن موضوع، یعنی تهدید از پیشیِ قربانیان احتمالی آتی.

*********************

یک بدعت گذاری شنیع در برخورد به مسائل جنبش دانشجویی

در هفته های اخیر جنجالی بر سر مسائل جنبش دانشجویی در خارج کشور براه افتاد. ماجرا با انتشار مقاله ای بی امضا که آشکارا حاوی اطلاعات شبه پلیسی است، آغاز شد. انتشار مقاله به ایرج آذرین و رضا مقدم نسبت داده شد و آنها نیز نه فقط سعی در انکار یا محکومیتش نکردند بلکه آن را گواه اجتماعی شدن شان دانستند و به معترضین تشر زدند که چرا معنی اجتماعی شدن را نمی فهمند! در تلاش سیاسی انقلابی و مردمی برای تغییر در جامعه، هر کسی مجاز است که بحث و نظرات خود را در قبال دنیا و مافیها مطرح کند و برای کسب هم نظر و هم رای هم تلاش کند. اما در دنیای سیاست بمعنای تخصصی آن (سیاسیون در دولت و سیاسیون دولت سایه) برای جلب افکار عمومی و یا مقابله با حریف سیاسی بسادگی هر شیوه ای مجاز می شود. در این رویکرد به سیاست، مساله نه بر سر کمک به پیشرفت مبارزات توده وسیع کارگران و مردم زحمتکش بلکه پیشبرد اهداف مشخصی است که مد نظر این دسته از سیاسیون است. در هر صورت در موردی که اینجا مورد بحث است ما نه با سیاست در تعریف اولش بلکه با کاریکاتوری از سیاست در تعریف دومش مواجهیم. اینجاست که در پوشش اولی و بدون داشتن ابزارلازم برای ادای دومی را درآوردن، جای بحث و مجادله سالم سیاسی را رفتار شبه پلیسی و کودتاگرانه می گیرد. و این دیگر ورود به عرصه ای است که با پرنسیب ها و ارزش های جنبش و حرکت انقلابی هیچ سنخیتی ندارد. این واقعه که تا اینجا با سکوت توام با خشم بسیاری از فعالین سیاسی (سازمانی و غیر سازمانی) مواجه شده است، در نوع خود یک بدعت گذاری بود که نمونه اش در دوره بعد از انقلاب 57 فقط از جانب سازمان اکثریت مشاهده شده بود. به همین دلیل است که گرچه چنین رفتاری ادامه منطقی و ناگزیر فعالیت ها و مواضع چند ساله اخیر اینان است، با این حال دفاع آشکار و پرووکاتیوشان از این روش، برای بسیاری دور از انتظار بود. در برخورد به چنین شیوه هایی دیگر بحث در درجه اول مطلقا بر سر سیاست و مواضع متفاوت و متباین نظری نیست. سکوت کردن و میدان دادن به این برخوردها (قابل توجه دوستان حزب کمونیست ایران – کومه له)، یعنی مجاز شمردن شیوه هایی که مستقیما بنفع حکومتی است که برای پیشبرد همین کارها، ده ها اداره و وزارتخانه و ارگان سرکوب درست کرده است.

در عین حال در عمق این واقعه می توان نشانه های روشن بن بست چپ محصول انقلاب 57 را دید که بنحو دردناکی برملا شد. این روند پیشتر آغاز شده بود و می توانست بشکل سالمی پیش رود تا لااقل حرمت سی سال فعالیت نسلی از انسان های مبارز که علیرغم کم و کاستی های سیاسی، نظری و عملی شان سمبل مقاومت و مبارزه در مقابل یک دولت هار سرکوبگر بودند، را پایمال نکند. هنوز هم نباید اجازه داد که این حرمت با چنین عملیات انتحاری فرومایه ای از دست برود. برای این کار، اولا باید جلوی تداوم و مشروعیت یافتن چنین برخوردهایی را گرفت و ثانیا با فروکش این فضای ناسالم، جایگاه سیاسی آن را در پروسه تکوین یک چپ جدید در ایران نشان داد. در جریان چنین بحث و مناظره ای آنوقت جا دارد که نقش و فعالیت مثبت و منفی هر کدام از این احزاب و سازمان ها را (و از جمله حزب حکمتیست را) به نسبت توان و تاثیرشان بررسی کرد. اما در همین شرایط امروز هیچ چیز مبرم تر از مقابله علیه فضای شبه پلیسی، اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی در جنبش چپ نیست.

نسل جوان، فرزندان انقلاب 57 برای بر پای خود ایستادن در مبارزه عدالت جویانه و برابری طلبانه شان لازم دارند که تاریخ گذشتگان را بشناسند اما بهیچوجه لازم ندارند که صاحب مجادلات تاریخ مصرف گذشته آنها بشوند. آنچه که بیش از هر چیز این جوانان را آماده ساختن تاریخ خودشان در مبارزه برای رهایی از ستم و اسثتمار می کند نگاه تازه، قاطع و غیر بدهکار به تاریخ است.

بنقل از نشریه نگاه شماره 22

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.

وب‌نوشت روی WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: