زنان خاورمیانه و چالش های منطقه ای

متن سخنرانی بمناسبت 8 مارس 2014 در فرانکفورت (1)

با سلام و درود بر شما و تبریک بمناسبت 8 مارس.

پارسال هم در 8 مارس سخنرانی ای داشتم که تقریبا همین عنوان را داشت و وقتی امسال برای سخنرانی به اینجا دعوت شدم نتوانستم موضوعی عاجل تر از همین مساله پیشنهاد کنم چرا که کماکان تلاش برای داشتن تبیین روشنی از وقایع در حال وقوع در خاورمیانه، یک فاکتور مهم در سمت گیری ها و عملکرد فعالین جنبش زنان است.

ابتدا دو نکته: چند ماه پیش نانسی فریزر(2)، یکی از چهره های سرشناس فمینیسم آمریکایی در مقاله ای فمینیسم را متهم کرد به اینکه خدمتکار دولت ها شده است. این مقاله سروصدای زیادی کرد نه برای اینکه نانسی فریزر راه بسیار درستی را توصیه می کند بلکه از آنرو که این سخن را کسی گفت که در دهه نود با عروج فمینیسم پسا مدرن و تلاش برای نهادی شدن بخش هایی از این فمینیسم در سیستم موجود، اگر همراه نبود ولی نقد جدی ای هم نداشت. ونکته دیگر اینکه از آنجا که این جلسه چند روزبعد از 8 مارس برگزار می شود این امکان را داشتم که در یکی دو مراسم 8 مارس که توسط سوئدی ها برگزار شده بود شرکت کنم. نکته ای که در اظهارات این روز جلب توجه می کرد این بود که: کجا می رویم؟ چه باید بکنیم، و ابراز نگرانی از اینکه دستاوردهایمان را داریم از دست می دهیم. با اینکه این نگرانی لااقل در سوئد بنوعی با عوارض حضور احزاب افراطی راستگرا و همچنین ابراز وجود فزاینده راسیسم عجین است اما بنظر میرسد دقیقا در ادامه بحث نانسی فریزر است که بشکل روشنی نگرانی بخش های جدیتر فمینیسم دنیای غرب را نشان می دهد. اما آیا این نگرانی در مورد بخشی از جهان که ما از آن می آییم هم مصداقی دارد؟ طبعا پاسخ به این سوال در خطوط کلی آن تابعی است از اینکه کجای تحولات جامعه ایستاده باشیم و مساله زن را درچه نوع ارتباطی با باقی مسائل جامعه ببینیم.

ما حتی اگر در منطقه خاورمیانه زندگی نکنیم با هزار بند فرهنگی و تاریخی و سیاسی به آن مربوط هستیم و می دانیم که در حیطه مساله زن در این منطقه بحث بر سراز دست رفتن دستاوردی نیست! عدم برابری حقوقی حتی در مقیاس پذیرفته شده در جامعه سرمایه داری، درجه بسیار پایین اشتغال و برخورداری از بهداشت در میان زنان این منطقه، خشونت در همه سطوح و همچنین بیسوادی بمیزان گسترده، اقلا می است از تصویری که می توان بطور عمومی ازموقعیت زنان در این منطقه بدست داد. از میان این خصیصه ها اجازه دهید تنها بر یکی مکث بیشتری کنیم. این نکته مربوط است به خشونت و نقش آن در موقعیت زنان بویژه با توجه و ارجاع به وقایع چند سال اخیر در خیزش های توده ای این منطقه. بطور مشخص در مصر و به درجاتی در تونس ما شاهد اعمال خشونت های گسترده بر زنان برای از صحنه بیرون راندنشان بودیم. نیازی به گفتن نیست که این خشونت در مثلا لیبی و سوریه ابعاد دیگری داشت که در چارچوب شرایط جنگی تحمیل شده بر مردم قابل بررسی است. اما برخورد با زنان در مصر در دوره حکومت اخوان المسلمین که شباهت بسیاری هم به ایران بعد از انقلاب 57 داشت، ربطی به جنگ بمعنای کلاسیک اش نداشت بلکه جزیی از سیاست سرکوبی بود که قرار بود به همه جامعه تسری داده شود. اذیت و آزار جنسی که پیشتر نیز بمثابه رفتاری عمومی در جامعه مصر شناخته شده و جزیی از تعرض به زنان بود، به پشتوانه حکومت اخوان المسملین شکل سیستماتیکی بخود گرفت. درست مثل آنچه که خود ما در ایران تجربه کردیم و امروز دیگر برای بسیاری روشن است که هدف چنین رفتار خشونت آمیزی دیگر تنها زنان نیستند بلکه کل جامعه است. این رویکرد با توسل به فرهنگ و سنن عقب مانده و نقش فرهنگ ناموس پرستانه قصد به خانه راندن معترضین را دارد؛ چه زنانی که مورد تعرض قرار می گیرند و چه مردانی که از ترس بی آبروشدن، هم خود به خانه می روند و هم مجری همان سیاست در رابطه با زنان می شوند. کارکرد این خشونت در رابطه با مساله زن بسیار مهم است و بهیچوجه نمی توان آن را به تحقق مطالبات جزیی ارجاع داد. خشونت در سطح جامعه ربط مستقیم با خشونت در خانواده، محل کار و سایر اماکن اجتماعی دارد و در عین حال رابطه مستقیمی دارد با نقش مذهب در شکل دادن به فرهنگ عقب مانده و زن ستیز. هند مسلمان نیست ولی فرهنگ عقب مانده و جدال های فرقه ای و قومی باندازه کافی در شکل دادن به فرهنگ خشونت علیه زنان نقش داشته است. در سال گذشته چند مورد اعتراضات گسترده خیابانی درهند در ارتباط با مواردی از تجاوزات جنسی گروهی به بحث رسانه ها تبدیل شد.

با این بحث مقدماتی اجازه دهید با ارائه تصویری عمومی از شرایط موجود– ونه تعمیق درجزئیات- به این بپردازیم که چارچوب فعالیت ما چیست. روشن است که در هر مبارزه ای یک پرسپکتیو مطالباتی و تدقیق در جزئیات لازم است و یک پرسپکتیو عمومی تر که این نوع فعالیت ها در بستر آن جاری است. پرداختن به پرسپکتیو عمومی نه فقط بمعنای واگذاشتن مطالبات و عرصه های کنکرت مبارزه نیست بلکه دقیقا برای تحقق همین کنکرت هاست که لازمست تصویر بزرگتر را هر از چندگاهی و خصوصا در مقاطعی که وقایع تعیین کننده ای اتفاق می افتد از نظر بگذرانیم و تاکید کنیم که تغییر در چنین شرایطی نیازمند دخالتگری سیاسی و از اینرو شناخت مولفه های سیاسی حاکم بر شرایط فعالیت ماست.

چند مولفه عمومی درمورد خاورمیانه

الف- در سال گذشته بیش از پیش روشن شد که آمریکا و هم پیمانان غربی اش در اعمال سیاست های دخالتگرانه شان در خاورمیانه و اعمال دمکراسی با بمباران هوایی و جنگ زمینی «ربل های» مرتجع وابسته به القاعده و دیگر سکت های مذهبی به بن بست رسیده اند. شکست مذاکرات سوریه، منتفی شدن خطر حمله به ایران، و بازشدن جبهه جنگ دیگری در اوکرائین گرچه دول ذینفع درگیر در خاورمیانه (آمریکا، اتحادیه اروپا و روسیه) را در نقطه دیگری مشغول زورآزمائی برای تثبیت موقعیت برتر خود کرده است اما تاثیری بر بازگشت آرامش و دفع شر از جنگ فرقه ای اسلامیون در خاورمیانه ندارد. در این سال نقاط التهاب در خاورمیانه کاهش نیافت وادامه جنگ ها و تصاویر دهشتناک درگیری های سکتی، نشان داد که قدرت های بزرگ غربی و نهادهای بین المللی حامی آنها نه فقط نتوانستند دمکراسی و نهادهای مدنی را توسعه دهند بلکه با گسترش جنگ، مدنیت موجود را نیز از مردم گرفتند. برجسته ترین عنصر باقیمانده از این دوره تشدید تخاصمات فرقه ای میان دستجات اسلامی و تبدیل بیش از پیش این فرقه های تروریست به یک عامل برهم زدن ثبات و امنیت و کارکرد جامعه مدنی است. در انتهای هزاره سوم دستجات باند سیاهی در لیبی هر کدام خود راسا اقدام به فروش نفت می کنند! امروز خاورمیانه در میان آتش و دود جنگ های متعدد مانده است با نقش مخرب دستجات ربلی و سکتی اسلامی که از حمایت مستقیم و غیرمستقیم آمریکاو خاندان آل سعود و دیگر مرتجعین منطقه برخوردارند. این تصویر چنان دهشتناک است که حتی خود عربستان سعودی هم در حالیکه کماکان مشغول حمایت مالی و لجستیکی از این دستجات علیه سوریه و ایران و اخوان المسملین در مصر و شیعیان بطور عمومی است، ازترس ناامن شدن جامعه و تهدید ثبات خاندان آل سعود درصورت بازگشت وابستگان این گروه ها به عربستان، ناچار شده که فعالیت آنها را در خاک خود تروریستی اعلام کند! آمریکا و هم پیمانان غربی اش نیز که دیگر مایل به شرکت مستقیم درجنگ در این منطقه نیستند اهداف جنگ طلبانه خود را با اتکا به همین دستجات ادامه می دهند ولی در سطح رسمی با دفاع از حقوق بشر دولت های منطقه را وادار به جمع و جور کردن این باندها می کنند. جنگ آمریکا و دوستانش در خاورمیانه برای استقرار «دمکراسی» و علیه تروریسم، نه فقط به شکست خود آنها و افزایش نفرت ضد غرب منجر شد بلکه باعث باز شدن سرکلاف پیچیده منازعات سکتی در درون اسلامیون و تاثیرات آن بر جامعه نیزشد. فاصله گرفتن بخش های جاافتاده ترو رسمی تر سنت اسلامی از این پدیده هم تغییری در این واقعیت نمی دهد که چه پتانسیل ارتجاعی ای در کل این سنت نهفته است.

ب – سنت اسلامی همواره یکی از نیروهای موثر در صحنه سیاست خاورمیانه درطول تاریخ مدرن بوده است. حتی در دوره کلونیالیسم هم این سنت یک شاخه مدافع منافع کلونیالیست ها و یک شاخه ضدکلونیالیسم داشته است. با این حال امروز می توان گفت که نقش آفرینی سنت اسلامی دیگر روند بالنده ای نیست. سنت اسلامی علاوه بر حضور در اپوزیسیون در کشورهای مختلف، فرصت های سیاسی متعددی را در سه چهار دهه اخیر داشته که ظرفیت های خود را بعنوان نیروی در قدرت نشان دهد. 35 سال حکومت جمهوری اسلامی ایران، بیش از یک دهه حکومت میانه رو ترکیه، و حکومت اخوان المسلمین در مصر. مدل ایران نه در عرصه بین المللی و منطقه ای و نه از زاویه مردم ایران دیگر مقبولیتی ندارد، مدل ترکیه که گسترش آن در خاورمیانه هم از سوی خود ترکیه و هم از سوی دوستانش در ناتو تشویق می شد قریب یک سال است که نه از عوارض بحران اقتصادی جهانی در امان مانده است و نه چشم انداز روشنی هست برای خلاصی اش از معضلات سیاسی درونی. و مهمتر از همه اینها عروج و افول غیرشکوهمند سنت اسلامی در مصر بعنوان ستون «بهار عرب» است که تاثیر بسیار مهمی در آتیه سیاسی این جریان در منطقه دارد. افول این نقش فی الحال خود را در اضمحلال برخی اتحادها و ائتلاف های منطقه ای نشان داده است.

ج- با این حال سنت اسلامی رقبای دیگری هم در عرصه سیاست دارد. در تقابل با وجه مشخصه مذهبی این جریان، اپوزیسیون سکولاری را باید مورد نظر قرار داد که علیرغم ضعف تا کنونی اش اکنون شانس های بیشتری برای گسترش نفوذ خود دارد. جریان سکولار علیرغم قدرت سیاسی و فرهنگی و تاریخی اسلام در خاورمیانه در دوره مدرنیزاسیون دهه 50 و 60 میلادی یک سنت سیاسی موثر بود. با شکست پان عربیسم در جهان عرب و ناتوانی اش در ایجاد تغییرات باثبات مشخصا در مصر و عراق، سکولاریسم عموما زمین سیاست را به سنت اسلامی باخت. عاملی که این پدیده را بیش از پیش تقویت کرد، شکست انقلاب ایران و عروج دولت اسلامی، شکست کمالیست های ترکیه و روی کار آمدن دولت اسلامی میانه رو در این بخش از خاورمیانه و علاوه بر اینها تلاش قدرت های بزرگ برای تقویت سنت اسلامی در تقابل با خطر بلوک شرق در ایجاد کمربند سبز بود. اما این ضعف سیاسی سکولاریسم در خاورمیانه تا ابد ادامه نخواهد یافت. وقایع مصر زنگ خطر جدی ای است. از لحاظ سیاسی این نوع سکولاریسم می تواند در پوشش ناسیونالیستی، لیبرالی و یا حتی سوسیال دمکراتیک (چپ های سابق که عمدتا هم وابسته به بلوک شرق بوده اند) خود را نشان دهد. فرار از جهنمی که اسلامیون ساخته اند می تواند زمینه روی آوری به این نوع سکولاریسم شود.

د- اما حتی اگر جبهه سکولاریست شانسی برای گرفتن قدرت و حفظ آن داشته باشد تازه باید دید که آنها فراتر از سکولار بودن برای جوامعی که تا مغز استخوان محتاج ترمیم زندگی آحاد خود است چه برنامه ای می توانند داشته باشند؟ در بسیاری از کشورهایی که پروسه توسعه را گذرانده بودند اتخاذ برنامه های نئولیبرالی راهی بود برای سر و سامان دادن به اقتصاد و جلب سرمایه های خارجی. با بحران اقتصادی فزاینده ای که تمام جهان را دربرگرفته، رویکرد بازار آزاد و برنامه های نئولیبرالی هم کارآیی خود را از دست داده اند. بحران موجود بحران همین رویکرد است. اوکرائین پس از آنکه از سیستم سرمایه دولتی و بلوک شرق گسست و به بلوک غرب و برنامه های نئولیبرالی پیوست، امروز دچار یک بحران همه جانبه بر سر نان وکار است که کشور را تا مرز جنگ و تجزیه برده است.

ایران: پروسه مذاکره و دولت روحانی

الف- ایران سالهاست که یک پای معضلات منطقه خاورمیانه بوده است. صدور انقلاب اسلامی و فتح قدس از راه کربلا، نقش آفرینی در وقایع سوریه، لبنان، فلسطین و همچنین کشورهای همسایه مثل افغانستان و عراق نمونه هایی از تلاش های گسترده ایران برای تثبیت خود بمثابه یک قدرت منطقه ای بوده است. کاهش این قدرت با خیزش های توده ای در جهان عرب، شروع جایگزینی دیکتاتورهای سابق با دیکتاتورهای جدید و باز بودن مساله قدرت در این کشورها، و همچنین عروج سنت اسلامی در منطقه که هیچ سمپاتی ای به مدل ایرانی اسلامی نداشت امروز دیگر یک فاکت است.

مساله تحریم اقتصادی در رابطه با پرونده هسته ای ایران عملا با روشن شدن همین موقعیت در دستور قدرت های بزرگ قرار گرفت. می دانیم که تشدید تحریم ها و خطر جنگ علیه ایران در مقطع انتخابات سال گذشته به یک اهرم جدی و موثر در انتخاب آقای روحانی بعنوان نقطه سازش جناح های حکومت تبدیل شد. دولت ایشان با توجه به عمق نابسامانی درون حکومت و فشار اقتصادی ای که جامعه را تا لبه پرتگاه سقوط کشانده بود بسرعت وارد مذاکره با آمریکا شد. اما شواهد نشان مید هند که مذاکرات و تداوم آن به این زودی ها قرار نیست د رموقعیت سیاسی ایران و بطریق اولی وضعیت اقتصادی مردم تاثیری داشته باشد. جایگاه این مساله البته بدلایل قابل فهمی برای ایران و آمریکا یکسان نیست. آمریکا با کشاندن ایران پای میز مذاکره خود را از شر یک جنگ دیگر خلاص کرد. این برای آمریکا مهم بود تا با ساکت کردن ایران و مشغول کردنش به چانه زنی در مذاکرات، انرژی خود را بر نقطه دیگری از جهان بگذارد که لااقل از زمان ریاست جمهوری اوباما قرار بوده نقطه ای باشد که آمریکا دامنه نفوذ خود را در آن گسترش دهد و این جایی نیست جز آسیا. و تحولات اوکرلائین و دخالت های آمریکا در آن بهمراه هم پیمانانش در ناتو نیز در این حیطه می گنجد. برای ایران اما وارد شدن در این روند از اینرو مهم بود که با باز شدن یک جنگِ حتی محدود علیه ایران، کل حاکمیت جمهوری اسلامی می توانست بفوریت زیر سوال رود.

تا همینجا روشن است که از هر دوسوی مذاکره بی اعتمادی های عمیقی وجود دارد. این را هم در بیان صریح این موضوع از جانب محافل ناراضی درون حکومت می توان دید و هم در اینکه گاه و بیگاه در حاشیه و متن مذاکرات، مساله حقوق بشر وحبس رهبران جنبش سبز را بیاد تیم روحانی می آورند. سفر اخیر خانم کاترین اشتون به تهران در آماده سازی دور بعدی مذاکرات و دیدار ایشان با جمعی از زنان در سفارت اتریش که منجر به خشم دولتیان شد بسیار گویاست. تا همین جا معلوم شده است که مذاکره با ایران پروسه ای است طولانی. دقیقا همانطور که دولت ترکیه سالهاست مشغول پیوستن به اروپاست و علیرغم گوش بفرمانی عمومی اش در رابطه با ناتو و آمریکا هرجا که کوتاهی کرده، همین کسانی که بانیان جنگ وآدمکشی در سرتاسر دنیا بوده اند طرفدار حقوق بشر می شوند و ماجرای کشتار ارامنه را به دولت ترکیه گوشزد می کنند.

ب- همه اینها البته مانع از تظاهر دولت به اینکه وضع دارد خوب میشود نشده است. آقای روحانی چه در دوره انتخابات و چه پس از آن تلاش کرده خود را ادامه دهنده راه اصلاح طلبان نشان دهد. و این را هم در نحوه ارتباطش با جامعه می شود دید و هم در وعده ها و عملکردهای مشخص اش. وارد شدن در مذاکره و رابطه با آمریکا یکی ازرویکردهایی است که بخش هایی ازاصلاح طلبان برای تحقق آن حتی از دعوت آمریکا به جنگ علیه ایران هم ابا نکردند. اما روحانی همان سیاست را با شیوه های دیپلماتیک پیش برده و فراتر از این با دعوت هیات های بازرگانی کشورهای غربی در حیطه اقتصاد نیز دارد بشیوه منسجم و خط داری حرکت می کند. بازتاب این سیاست ها در داخل ایران اما غیر از گسترش گرانی و بیکاری و نابسامانی اقتصادی نبوده است. با این تفاسیرتصور نمی کنم لازم باشد به این بپردازیم که دولت آقای روحانی برای زنان چه کرده است. این نوع سوالات را بهتر است به مدرسه فمینیستی و فمینیست های پراگماتیستی واگذاریم که تصور می کنند اگر عاقل باشی درهر منجلابی چیزی بنفع زنان پیدا می کنی. اینان به طرح حقوق شهروندی هم دل بستند و حتی ازموضع دفاع از حقوق شهروندان هم لازم ندیدند خود دولت را برای اعدام صدها نفر در همین دوره کوتاه حکومتش مورد سوال قرار دهند. بر سر قضیه مجاز بودن ازدواج پدرخوانده با نادختری هم لازم نیست حرف بزنیم. اینکه اینها ناشی از ترشح عفونت ذهنی اصول گرایان است یا جزیی از حقوق شهروندی آقای روحانی، تفاوت چندانی نمی کند!

*******

بحث در مورد این مولفه ها در روز زن ضروری است چرا که توجه به موقعیت عمومی منطقه خاورمیانه و روندهایی که بر فضای سیاسی کل منطقه و از جمله ایران تاثیر می گذارند، بسیار حیاتی است. مصائب زنان در همه جای دنیا فرهنگی، تاریخی، اقتصادی و سیاسی است؛ ریشه در نیازهای جامعه سرمایه داری دارد و در مبارزه برای رهایی زن، هیچکدام از این عرصه ها را نمی توان خالی گذاشت. ازطرف دیگر همین نیازهای جامعه سرمایه داری است که خاورمیانه را در شرایط حاضر به یک میدان جنگ تبدیل کرده است. و از آنجا که جدال های فرقه ای و سکتی اسلامی یک عنصر برجسته در این تصویر است پرداختن به نقش سنت اسلامی اهمیت ویژه ای پیدا می کند. بعبارت دیگر تشخیص کارکرد عنصر فرهنگی و مذهبی در تشدید موقعیت دشوار زنان همانقدر مهم است که تشخیص نیازهای جامعه سرمایه داری به تداوم این جنگ ها. هیچ شاخه ای از ترندهای فمینیستی مادام که به همه عرصه های اجتماعی مربوط به زندگی زن وارد نشوند نمی توانند مبشر تغییرات پایداری در موقعیت زنان باشند. فمینیسم ایدئولوژی جنبش رهایی زن نیست. فمینیسم مجموعه ای از فعالیت ها، رویکردها ، تئوری ها و… است که در درون جنبش زنان با هدفی زن محور شکل می گیرند. در این مجموعه شاخه هایی دنبال تغییرات پایه ای در موقعیت زنان هستند وبرای رفع تبعیضات جنسیتی مبارزه می کنند، عده ای برای برجسته کردن تبیین های زنانه در حیطه تخصص خود فعالیت می کنند، برای بخش دیگر فمینیسم ابزار ارائه تبیین های روشن تر از سکسوالیته است و برای عده ای هم فمینیسم یک شیوه زندگی است. این فمینیسم بیش از دو دهه است که گرفتار پراکندگی و عدم انسجام است و این درست مقارن با زمانی است که تاثیرات گسترش بیسابقه سرمایه داری به سرتاسر جهان، زنانِ هیچ ده کوره ای را بی نصیب نگذشته است. عرصه های گسترش یافته فعالیت فمینیستی بمعنای نزدیک شدن به ریشه های تداوم تبعیضات جنسیتی نبوده است و اعتراض نانسی فریزردر بهترین حالت به همین اشاره دارد. در سال های اخیر البته شاخه هایی از فمینیسم با رویکرد اینترسکشونالیستی بر این تاکید کرده اند که مقوله طبقه و تعلق زنان به طبقات مختلف را نمی توان در نظر نگرفت. در عمل تاثیر پراتیک این شاخه بی آنکه بخواهیم تماما نفی اش کنیم فراتر از حرکتی در چارچوب مدل و سیستم سوسیال دمکراتیک نبوده است و عموما هم بیشتر در همین جوامع منشا پراتیکی واقع شده اند. جنبش رهایی زن برای رهایی راهی جز همه جانبه نگری، دخالتگری سیاسی، شناخت نیازهای جامعه سرمایه داری در تداوم تبعیضات جنسی و جنسیتی و معطوف شدن به مبارزه علیه کاپیتالیسم ندارد.

*******

وقتی در انتهای دهه 90 میلادی فوکویاما فروپاشی بلوک شرق را پایان تاریخ و پیروزی کاپیتالیسم و متعلقات آن دانست، تصور او و مدافعین نظراتش این بود که بازار آزاد و کاپیتالیسم بهترین آلترناتیو در جهان موجود است. در طول سه دهه گذشته بخش های بزرگتری از جهان در حلقه مناسبات سرمایه داری و حتی پیروی از مدل های دیکته شده غربی قرار گرفته اند. اما نه از «پیروزی» خبری هست، نه از دمکراسی! نه بمباران مردم عراق و افغانستان ولیبی و سوریه منجر به استقرار دمکراسی در خاورمیانه شد و نه حتی حکومت هایی که بشیوه پارلمانی و «دمکراتیک» انتخاب شدند (فلسطین در 2006 و اخوان المسلمین در 2012) توانستند معضل «مشروعیت» خود را حل کنند. نه بازار آزاد و مدل های نئولیبرالی منشا بهبود در جهان شدند و نه توسعه جامعه مدنی. بهترین شاهد گزاف گویی فوکویاما جنگ هایی است که سرمایه جهانی براه انداخته است.

(1)- این مراسم در روز 14 مارس بدعوت جمعی از کمونیست های ایرانی‌ در فرانکفورت، در این شهر برگزار شد.

(2)- خواننده علاقمند می تواند این مقاله را تحت عنوان «چرخش ظالمانه جنبش زنان: چگونه سرمایه داری فمینیسم را به خدمتکار خود تبدیل کرد و چگونه باید آن را پس گرفت؟»، نانسی فریزر، ترجمه فیروزه مهاجر در سایت «نقد اقتصاد سیاسی» بخواند:

http://pecritique.com

به نقل از دفتر بیست و هشتم نشریه نگاه

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.

وب‌نوشت روی WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: