روز دانشجو در راه است. روز اعتراض علیه سرکوب و دیکتاتوری. روزی که در طول حیات خود همواره بازتاب ورژن جوان، نو و رو به آینده جدال های سیاسی زمان خود علیه استبداد بوده است.
آنچه که در مورد ویژگیهای نسل جوان و تأثیر آنها بر اعتراضات ماه های اخیر گفته میشود با دقت تمام در مورد دانشجویان امروز صادق است. آنها با حضور اعتراضی مستمر و گسترده خود موفق شدهاند در بی بازگشت کردن رابطه جامعه با حکومت نقش مهمی ایفا کنند. این را دیگر همه می دانند.
دانشگاه سنگر مبارزه برای آزادی در پیوند نزدیک با مردم و در مقابل صاحبان قدرت بوده است. این پروسه از روز شانزده آذر ۱۳۳۲ و کشته شدن سه دانشجوی معترض بعد از کودتای آمریکایی در ایران کلید خورد و تا مقاومتی جانانه در مقابل حکومت اسلامی در اوایل دهه شصت بی اما و اگر ادامه یافت. در خیزش انقلابی علیه حکومت شاه، دانشگاه نقش بسیار مهمی داشت و این نقش را با توانی که از انقلاب گرفت در مقابل سرکوب حکومت برخاسته از شکست انقلاب هم ادامه داد. و تبدیل شد به سنگر دفاع از آزادیهای سیاسی ای که انقلاب از جمله برای تحقق آنها وقوع یافته بود. این را حکومت اسلامی بر نمی تابید و برای تثبیت قدرت خود و شکست قطعی انقلاب، باید متوقفش می کرد. سرکوبی که از همان اوایل شکست انقلاب آغاز شده بود، به همه عرصه های جامعه گسترش پیدا کرد و سرانجام با «انقلاب فرهنگی» پایان یافت. چنین شد که شکست انقلاب و تبدیل دانشگاه به پشت جبهه سیاسی حکومت با تست های ایدئولوژیک و غربال کردن ورودی ها، جنبش دانشجویی را به چنان سکونی کشاند که با تاریخ پیشین اش بیگانه بود.
با ختم جنگ و تغییر فضای سیاسی در ایران علاوه بر یک جریان قدرتمند اصلاح طلب در دانشگاه، چپ دانشجویی هم فرصت یافت تا خود را بازسازی کند و در اعتراضات آن دوره پیش از مورد تهاجم قرار گرفتن اش مؤثر واقع شود. تا پیش از این دوره، جنبش دانشجویی همواره علیه استبداد و دولت وقت بود. این اما اولین بار بود که فعالان دانشجویی در مقابله با خفقان و دیکتاتوری و برای تغییر در جامعه، منشاء ارائه دو راه حل بسیار متفاوت بودند. راه حلهای برخاسته از جبهه اصلاًح طلبان یا ناظر بر اصلاح حکومت اسلامی در چارچوب قوانین خودش بود. و یا تشویق غرب به حمله به ایران مثل لیبی و افغانستان. چپ دانشجویی اما در تلاش بود که در تقابل با استبداد به رابطه تاریخی اش با مبارزات کارگران و مردم زحمتکش در خارج از دانشگاهها برگردد. این پروسه اگرچه فرصت نیافت قوام پیدا کند اما چندان هم بی حاصل نبود. در دو سه ساله اخیر با گسترش اعتراضات در جامعه، جنبش دانشجویی جان تازهای گرفته است. این بازگشت با شعار «اصلاح طلب اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا» در دی ۹۶ نقطه تعیین تکلیف با اصلاح طلبان دولتی بود. دانشگاه توانست همپای اعتراضات مردم نیروی خود را جمع و جور کند و تلاش برای شکل دادن به هویتی نوین را در ابراز وجود سیاسی و اجتماعیاش نشان دهد.
در دو سه ماهه گذشته جنبش دانشجویی با حضور فعال و گسترده خودنشان داده که تمام قد در سنگر دفاع از آزادی و علیه استبداد در صحنه می ماند. این نسل جوان که خود را برای ساختن جامعه دارد آماده میکند میتواند با پالایش سیاسی خود بر تسهیل پیشبرد این وقایع اثر بگذارد. خودویژگی وقایع جاری در ایران تنها در ساختار شکنی آن در قبال قدرت حاکم نیست. یک مساله مهم شخم خوردن اساسی زمین سیاست در ایران است که بر همه سنتهای فکری سیاسی اش اثر خواهد گذاشت. جنبش های اجتماعی موجود بدرست در مقابل جمهوری اسلامی و بر متن محرومیتهای گسترده بر هویت مطالباتی خود بسیار متمرکزند. اما جابجایی سیاسی در جامعه بدون اشراف به سنتهای فکری سیاسی و شکل دادن به ابزارهای آن مقدور نیست. نمیشود در مقابل حکومتی که چهل سال است پایههای خود را بر یک تاریخ هزار ساله دینی محکم کرده، تنها با «مرگ بر دیکتاتور» ظاهر شد. جنبش دانشجویی مثل هر جنبش اجتماعی اعتراضی نیاز دارد که تصویر خود را از جامعه آتی صیقل دهد و برای این کار احاطه سیاسی بر وقایعی که می گذرند بسیار حیاتی است. صحنه مبارزاتی جاری بهترین مکان است برای یادگیری و مجرب شدن در همه زمینههایی که گفته شد. اما در آستانه برگزاری روز شانزده آذر – روز دانشجو – تأکید بر چند نکته برای تحقق این امر ضروری است.
اول: ضدیت با استبداد را باید تدقیق کرد. در همین لحظه حاضر طیف بسیار وسیعی در داخل و خارج کشور سرنگونی طلب و براندازند. و وجه اشتراک براندازی تعریف دقیقی در مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری نیست. یکی براندازی را میخواهد برای هموار شدن بازسازی جامعه ایران در خدمت اکثریت مردم کارگر و زحمتکش; دیگری برای یک جابجایی ساده در قدرت بدون دست بردن به هیچ نظم و نظام و ساختاری; دیگری برای تبدیل ایران به پشت جبهه منازعات جنگ طلبانه ناتو و عصای دست آمریکا شدن در دوران نزولش; و دیگری برای آشتی میان شیعه و سنی! یکی صاحب این تحول را مردم ایران میداند و دیگری شال و کلاه کرده در دالان های قدرت و نهادهای امنیتی در اروپا و آمریکا و کانادا دنبال امامزاده ای تازه می گردد ….. مبارزه علیه دیکتاتوری اگر خاستگاهش زمین زیست نود و نه درصد جامعه برای از بین بردن پایههای ستم و استثمارشان نباشد بسرعت به کج راهه خواهد رفت. و تمام فاکتورهای بیرون از این جدال فراگیر در ایران بر ضرورت آگاهی به این امر گواه می دهند.
دوم: «آزادی، ای آزادی» را باید معنا کرد. آزادی را چه کسی نمی خواهد؟ از کجا معلوم است که هر کس «زن، زندگی، آزادی» را پوشش سیاستهای ناگفته خود کرده، منظورش از آزادی تنها بی حجابی و بازار آزاد برای اقلیت مفتخور جامعه نباشد؟ منظور از آزادی چیست: آزادیهای اجتماعی و سیاسی و حقوقی برای همه شهروندان؟ یا تنها آزادی اقتصاد بازار، آزادی شدیدترین استثمارها از مردم کارگر و زحمتکش؟
سوم: جمهوری اسلامی باتکا سرکوب سرپاست. این ابزارهای سرکوب تا حدودی با حضور جسورانه در خیابانها خنثی شده اند. اما یک حلقه بسیار مهم در تداوم این سرکوب زندان است. در هیچ لحظه ای و در هیچ تجمعی و در هیچ اعتراضی نباید «آزادی فوری همه زندانیان سیاسی و عقیدتی» را از قلم انداخت.
باشد که صدایی که از دانشگاهها در شانزده آذر ۱۴۰۱ برمیخیزد، با شفافیت و دوراندیشی سیاسی منشاء ارتقا خیزش اعتراضی جاری شود، هم در مقابله با حکومت اسلامی و هم برای بازسازی جامعه ایران.
دهم آذر ۱۴۰۱