زن: آزادی و برابری، چگونه؟

برگرفته از نشریه نگاه شماره ۳۸

نگاه: از نخستین مراسم روز زن که در بیست و هشتم فوریه‌ی ۱۹۰۹ در نیویورک – در یادبود اعتصاب «اتحادیه‌ی جهانی زنان کارگر صنایع پوشاک»- سازمان یافت، قریب 113 سال می‌گذرد. امروز، پس از این راه‌پیمایی طولانی برای آزادی و برابری زنان، به نظر شما، زنان جهان ما در چه موقعیتی به سر می‌برند؟ مهمترین نقاط قوت تلاش برای آزادی و برابری زنان، و در عین حال نقاط ضعف آن، در این سالیان طولانی چه‌ها هستند؟

اجازه دهید بحث را با اعلام همدلی خود با مبارزات گسترده زنان افغانستان در همین دوره حاضردر مقابل حکومت مرتجع طالبان آغاز کنم.

فعل و انفعالات جنبش های اجتماعی معمولا تابعی هستند از معادلات بزرگتر اجتماعی. و در جنبش زنان هم بعنوان یکی از این جنبش ها میتوان علیرغم افت و خیزها افزایش آگاهی نسبت به مساله زن، حقوق زن، رهایی زن و عملکرد تبعیضات جنسی و جنسیتی و پیشبرد مبارزه در این عرصه ها را شاهد بود. زنان باشکال جدیدی و در حوزه های جدیدی قابل رویت شده اند، درعین حال که تبعیض بر اساس جنسیت نه فقط تماما لغو نشده بلکه اشکال پیچیده تر، متنوع ترو گاه خشن تری یافته است.

در طول این سده چند موج بزرگ اجتماعی در حیطه مبارزات و مطالبات زنان موجود بوده که شاید بد نباشد با رجوع به آنها به این سوال پاسخ دهیم و با تاکید بر اینکه این دوره بندی تنها برای تسهیل ارائه یک تصویراست.

اولین موج، بر محور مساله حق رای زنان است که از اواخر قرن نوزدهم مسیحی آغاز شد. و عملا میان اولین کشوری که در آن حق رای به زنان داده شد (نیوزیلند) تا موارد بسیار متاخر آن در چند شیخ نشین عربی در دهه اول قرن بیست و یکم، بیش از صد سال فاصله است.

دومین موج متمرکز بود بر حقوق زن در خانواده ، برابری حقوقی زن و مرد در جامعه در دوره ای که سرمایه علی العموم دوران رونق پس از جنگ جهانی دوم را می گذراند و سوسیالیسم موجود در شوروی هم توانسته بود شمه ای از رفرم های اجتماعی و اقتصادی موثر را بکارگیرد. در این دوره از یکطرف توسعه صنعتی و رشد تکنولوژی موجب تسهیلاتی درامور خانه داری شدند؛ و از طرف دیگر دستاوردهای علم پزشکی در امکان پیشگیری از بارداری موجب تحولی در موقعیت زن و همچنین خانواده جامعه بورژوایی شد. اگر در کشو‌رهای پیشرفته تر سرمایه داری این نقطه عزیمتی شد در انقلاب جنسی دهه شصت، اما در کشورهای کمتر توسعه یافته که رفاه اجتماعی هم کمتر معنا داشت، امکانی بود برای کنترل گسترش خانواده بر مبنای توان واقعی آن.

و بالاخره دوره معاصریعنی جهانی شدن سرمایه که بنوعی برآیند وقایع صد سال گذشته است و در طول آن مساله زن بیش از هر زمان دیگری ابعاد اجتماعی و متکثر یافته است. وجه مشخصه این دوره که اساسا بتبع بحران اقتصادی دهه هفتاد مسیحی وقوع یافت، گسترش سرمایه گذاری به بازارهای جدید در حال رشد بود. و چنین انتقالی در خدمت دور دیگری از انباشت سرمایه و بر متن تحولات سیاسی این دوره، نیاز داشت که با دست بردن به ساختار بازار کار و قوانین ناظر بر آن راه خود را برای دسترسی به نیروی کار ارزان باز کند. در راستای پیشبرد چنین رویکری بود که بازارهای جدید به عرضه نیروی کار زنان پرداختند و همه نهادهای بین المللی دست اندر کار این پروسه و پادوهای داخلی شان این را آغاز مشارکت زنان در جامعه نامیدند و نهایتا در یک مقیاس عمومی اشتغال زنان بالا رفت. زنانه شدن بازار کار بدنبال مقررات زدایی از قوانین کار و بازار کار امری بود که هم در کشورهای پیشرفته صنعتی اتفاق افتاد و هم کشورهای موسوم به جهان سوم که برخی پروسه انتقال از تولید کشاورزی به صنعتی را هنوز دنبال می کردند. اما در این دسته از کشورها این زنانه شدن بازار کار البته وجه برجسته دیگری هم داشت و آن هم زنانه شدن فقر بود. در همین سال‌ های گذشته هر دوی این مشخصه ها و بازتابشان در موقعیت زنان در گزارشات آماری از آسیا تا آمریکای لاتین و آفریقابکرات توضیح داده شده اند. علاوه بر اینها نمی توان از جهانی شدن سرمایه گفت و نامی از یک «صنعت» جدید جهانی نبرد. صنعت سکس بازتاب کنترل روابط سرمایه دارانه بر پایه سود و سودافزایی است در رابطه میان انسان ها. این یک صنعت است نه مدل کمی تحول یافته از فحشا و یا روابط خارج از نهاد مقدس خانواده که بطول عمر بشر موجود بوده است. اصطکاک های صنعت سکس با مساله مهاجرت و مهاجرینی که برای حفظ امنیت یا در جستجوی کار بوده اند، هم خود بخش دیگری از این داستان سیاه است.

بموازات گسترش سرمایه در جهان و خصوصا پس از ختم جنگ سرد ما شاهد تحول دیگری هستیم که در حقیقت بازتاب سیاسی همان روندهای اقتصادی است که پیشتر گفته شد. در این دوره با پیروزی دمکراسی لیبرال غربی بر بلوک شرق، جهان وارد دوره ای از منازعات سیاسی شد. در راستای استقرار نظم نوین جهانی، بنا بود توسعه «دمکراسی» حتی بقیمت جنگ افروزی خشن به همه جا گسترش یابد. برای پیشبرد این سیاست نهادهای بین المللی دست اندر کار توسعه و دیگر نهادهای مدافع حقوق بشر و دمکراسی و ….. دست بکار شدند تا بر شکل گیری پایه اجتماعی این نوع دمکراسی تاثیر بگذارند. این حرکت در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و دوروبر خودمان علاوه بر ایران درعراق و افغانستان بشدت مورد تبلیغ و اشاعه قرار گرفت. برای مثال در جریان جنگ‌ هایی که برای استقرار دمکراسی یا مبارزه علیه تروریسم در افغانستان و عراق صورت گرفت، ما شاهد تلاش بسیار هدفمندی برای بکارگیری بخش هایی از فعالین زن به سازندگان و پاسداران این نوع «دمکراسی» بمب افکن بودیم. به همت نهادهای بین المللیِ درگیر در پروسه گلوبالیزاسیون، انواع و اقسام نهادهای دولتی و غیردولتی سازمان داده شدند تا مساله حضور اجتماعی زنان و دخیل شدن شان در ساختن این نوع «دمکراسی» را تسهیل کنند. در مورد نقش و جایگاه این جریان هم درعرصه مطالبات اجتماعی و هم در تحکیم دمکراسی نظم نوینی بحث و جدل های بسیاری در سال های گذشته صورت گرفته هم ازجانب فعالان جنبش رهایی زن و هم چهره هایی از فمینیسم آکادمیک. در ایران این رویکرد بر بسترعروج اصلاح طلبی در قالب نوعی فمینیسم یک پای دعوت آمریکا و ناتو به بمباران ایران بودند!

تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زیادی در این دوره صد ساله وقوع یافته اما ما شاهد تحقق گسترده برابری زن و مرد حتی با همان مفهوم حقوقی آن در چارچوب نظم و نظام حاضر نیستیم. در عین حال فراموش نکنیم که هیچ درجه از افزایش اشتغال زنان در دهه های گذشته موجب نشد که در دوره پاندمی و رکود اقتصادی، زنان و مشاغل زنانه بشدت در معرض عوارض آن قرار نگیرند. در همین اواخر بانک جهانی در گزارشی تصریح کرده که بتعاقب وضعیت ناشی از پاندمی نه فقط رشد اقتصادی در کشورهای در حال توسعه (همانجایی که اشتغال و فقر زنانه شد) کاهش می یابد بلکه خطر مشکلات مربوط به بدهی ها دوباره عاجل می شوند. این پیش بینی را باید بر مشکلات عدیده پس از پاندمی و افزایش وحشتناک فاصله طبقاتی در همه جا افزود تا تصویرمان دقیق تر شود.

نگاه: زنان در جهان سرمایه‌داری، هرچند با پاره‌ای تفاوت‌ها، اما از تبعیضات و تضییقات جان‌کاه مشترکی در رنج هستند. نابرابری حقوقی، خشونت در خانه، آزار جنسی و کلامی در اجتماع، کار رایگان خانه‌داری، و در کشورهای اسلام‌زده‌ای چون ایران و افغانستان وآپارتاید جنسی موحش، زنان را از یک زندگی شایسته بازداشته است. اصلی‌ترین و مهم‌ترین مانع آزادی و برابری زنان در جهان معاصر، از نظر شما، کدام‌ها هستند: نظام طبقاتی؟ مردسالاری؟ هر دوی این‌ها؟ چه نشانه‌هایی را باید هدف گرفت؟

طبعا هردو! اما باید کارکرد هر دو را در تداوم تبعیض جنسیتی دقیق تر بررسی کرد.

مانع اصلی برخورداری بشر از یک زندگی شایسته با همین امکاناتی که در جهان حاضر در دسترس است نظام سرمایه داری است که همه رابطه ها و ابزارهای قدیمی تر اعمال سلطه و بازتولید تبعیض و نابرابری و از جمله فرهنگ پد‌ر‌/‌‌‌ مردسالار را هم از آن خود کرده و بازتولیدش می کند. مستقل از اینکه چه تبیینی از منشا ستم جنسی داشته باشیم، امروز این نظام کاپیتالیستی است که به ستم جنسیتی و طبعا هر چیزی که ستم و تبعیض را توجیه کند برای استحکام پایه های قدرت خود نیاز دارد. نیروی کار تنها با چرخاندن چرخ کارخانه تعریف نمی شود. او می تواند با بغل دستی اش در تعلق ملی متفاوت باشد و یا در اصلیت نژادی اش؛ در تعلق مذهبی و جنسیتی اش…. از همان پیدایش اولیه نظام سرمایه داری تا به امروز جهان سرمایه توانسته با تکیه بر این تفاوت ها یا ویژگی ها هم عرصه سودآوری را تضمین کند، هم جنگ های بی پایانش را سامان دهد و هم حتی در شکلی صلح آمیز با گرفتن ابتکار یک عرصه، اراده و سیستم ارزشی خود را بر هست و نیست اجتماعی آن غالب کند. این کارکرد جامعه سرمایه داری در رابطه با مساله زن تا همین امروز هنوز موضوعیت دارد.

و بخش دیگر معضل یعنی فرهنگ پدر/مردسالار است که ابزار بسیار کارآیی در دست نظام سرمایه داری بوده برای تحکیم موقعیت تبعیض آمیز زن. آبشخور اصلی این رویکرد در همه جا مذهب و تاریخ و عرف و فرهنگ است. و نظام سرمایه داری هم از آنجا که امر اصلیش نه رنسانس فرهنگی بلکه بسترسازی برای توسعه سرمایه و تضمین سودآوری و ارزش افزایی است به فضولات باقی مانده از ادوار پیشین تاریخ تا جایی کار دارد که امر مسجلش را تسهیل کند. تصور و انتظار اینکه جامعه کاپیتالیستی (یا جامعه مدرن) در مقابل نوع پیشامدرن قرار است این فضولات را از بیخ و بن برکند، تصوری بغایت بی پایه است. این را در همه جا می شود دید. خلاصه کلام اینکه جامعه سرمایه داری در بازتولید تبعیض جنسی و جنسیتی منفعت دارد. و برای زنده نگهداشتن این پدیده هر آنچه بنام فرهنگ پدر/‌‌ مرد سالار، عرف اجتماعی، خرافات، آئین مذهبی، ناموس پرستی ناشی از حق مالکیت بر زنان و…. موجود است را بخدمت می گیرد. بعبارت دیگر مبارزه بر علیه تبعیض جنسی و جنسیتی هم علیه نظام حاکم و مناسبات سرمایه دارانه باید باشد و هم علیه همه آن فرهنگ و تفکر و رویکردی که در تاریخ ریشه دارد و گاه خود زنجیری است بر پای مردمی که دربدر دنبال راه رهایی از این منجلاب نابرابری می گردند. فرهنگ غالب بر جامعه فرهنگ طبقه حاکم است و تصور اینکه کسی بتواند علیه جامعه کاپیتالیستی مبارزه ای پیگیر و موثر را پیش ببرد و به این ذخائر ارتجاعی فرهنگی و فکری توجه نداشته باشد، بسیار دشوار است.

این را هم باید یادآوری کرد که یکی از عرصه هایی که در مبارزه زنان بیش از پیش قابل رویت شده مبارزه علیه همین جنبه های ستم و تبعیض ناشی از فرهنگ پدر/مردسالار است. و اینجا منظور «می تو» بشیوه زنان هالیوود نیست بلکه مثلا مبارزه ای از نوع اعتراضات گسترده چند سال پیش در هند به تجاوز گروهی به یک دختر دانشجو، و یا اعتراضات زنان آمریکای لاتین به مساله حق سقط جنین مورد دفاع کلیسای کاتولیک، و یا تلاش هایی برای تبیین خشونت علیه زنان بعنوان جرمِ جنایی قابل تعقیب، از این نمونه ها هستند.

نگاه: برخی معتقدند، برای آزادی و برابری زنان، می‌باید ساختارهای «مردسالارانه»‌ی جامعه به‌ مثابه مناسبات سُلطه در تمامی حوزه‌های زندگی فردی و اجتماعی‌برچیده شوند. و زنان به ویژه در حوزه‌ی اقتصادبه‌ طور کامل از مردان مستقل گردند. آیا به این ترتیب، با اشتغال و استقلال اقتصادی، آزادی و برابری زنان در شرایط بود و بقای نظام طبقاتی تامین می‌گردد؟

ساختار و رویکرد مردسالارانه نوعی از روابط سُلطه است که درخدمت تحکیم قدرت جامعه سرمایه داری است و بطور قطع باید برچیده شود. جامعه ای که تبعیض میان شهروندانش را بهردلیلی و در هر راستایی، در تئوری یا در عمل حفظ و بازتولید می کند نمی تواند مکانی برای برابری و آزادی باشد. از همان صد سال پیش که مورد اشاره این مصاحبه است، تا به امروز درک و دانش بشر از چگونگی کارکرد فرهنگ سُلطه درعرصه‌ های مختلف و بنحو بارزی در عرصه مساله زن توسعه یافته است. امروز بسیار روشن تر است که قدرت نظام سرمایه داری در ببند کشاندن اکثریت عظیم جامعه را می توان بطور کنکرت و مشخص تری در حوزه های مختلف تعریف کرد. نه تنها در حوزه تولید بمعنای اخص کلمه، بلکه دقیقا در روابط قدرت میان کارگر و کارفرما، کارگر و مقامات اتحادیه ها و احزاب، در درون خانواده و بسیاری عرصه های دیگر. در سه چهار دهه گذشته در حوزه مباحث اجتماعی بر کارکرد فرهنگ در جامعه تمرکز زیادی صورت گرفته، بویژه در رشته مطالعات زنان کارهای قابل توجهی در این زمینه انجام شده است.

اما آیا با حضور زنان در اقتصاد و شاغل شدن جمعیت وسیع تری از زنان، مساله زن حل می شود؟ پاسخ بطور قطع منفی است. هم سنت لیبرالی و هم بخش هایی از چپ که عمدتا با سمپاتی به نقش بورژوازی صنعتی در جامعه مشخص می شدند به این رویکرد تعلق دارند. بعبارت دیگر در مقابل رویکردی که نفی نظام پدر/ مردسالار را بتنهایی موجب رهایی زن می دانسته، این رویکرد با تمرکز یک جانبه بر نقش مولفه اقتصاد در این زمینه و آنهم صرفا در حیطه اشتغال تلاش کرده مسیر رهایی زن را تعریف کند. اما واقعیت اینست که جامعه بشری کمی پیچیده تر‌ از‌ اینست که تصور کنیم جعبه ای هست بنام فرهنگ مردسالار و جعبه دیگری بنام اقتصاد و جعبه ای هم بنام قانون رفع تبعیضو اگر همه اینها باهم باشند یا نوعی هماهنگی میان آنها تامین شود، دیگر معضل حل است. این کشمکش میان تمرکز یک جانبه بر عنصر فرهنگ یا اقتصاد سابقه ای طولانی دارد و نفس اینکه ما هنوز مجبوریم در مورد تبعیض جنسیتی، موقعیت نابسامان زنان در جامعه امروز، تداوم خشونت علیه زنان، و تداوم فرهنگ پدر/‌ مرد سالار حرف بزنیم خود بهترین گواه است بر اینکه مساله به این سادگی نیست!

امروز بالا رفتن اشتغال زنان در جامعه سرمایه داری و با توسعه گسترده تکنولوژی بطور قطع یک فاکت است و یک جنبه مثبت. اما روی دیگر این سکه اینست که اشتغال زنان یک عرصه دیگر از اعمال تبعیض بر زنان است. و منظور تنها استثمارعمومی نیروی کار در جامعه سرمایه داری نیست. این یک فاکت است که حتی در مهد دمکراسی لیبرال غربی هم هنوز دستمزد برابر معنایی ندارد و هنوز هم تبعیض در بازار کار بر مبنای جنسیت (و البته همچنین عوامل دیگری مثل رنگ پوست و مهاجر بودن …. ) کاملا موضوعیت دارد. در این بخش از جهان هم که زنان در دوره رونق طلایی جامعه سرمایه داری پس از جنگ دوم جهانی با درصد بالایی به بازار کار راه یافته بودند، اکنون بتعاقب رواج رویکرد نئولیبرالیستی حتی آنجا که دولت رفاه شان مثال زدنی بوده، شغل های زنانه بودند که بشدت در معرض عوارض این رخداد قرار گرفته اند. در اینجا در چهار دهه گذشته و با بحران در بخش صنعت و سپس صنعت زدایی(همپای انتقال سرمایه ها و صنایع بزرگ به بازارهای جدید و کشورهای در حال توسعه) و گسترش بخش خدمات، درصد اشتغال زنان باز هم بالا رفته است اما نه فقط تبعیض علیه زن خاتمه نیافته بلکه کل جامعه در معرض کاهش خدمات اجتماعی و افزایش شکاف های طبقاتی فزاینده قرار گرفته است. و این هیچ تناقضی با آماری که در مورد ثروتمندتر شدن کل جامعه داده می شود ندارد! در جوامع باصطلاح پیرامونی یا توسعه نیافته هم مساله بهمین منوال است و البته با یک تفاوت. بالارفتن میزان اشتغال زنان در اینجا همراه با فمینیزه شدن فقر و همچنین گسترش خشونت های اجتماعی بوده است. و توجه کنیم که در این جوامع عموما مساله فرهنگ پیشامدرن و نقش سنن عقب مانده اجتماعی هم بسیار قدرتمند است. انعطاف بازار کار که سرلوحه حرکت سرمایه در این جوامع بوده است صفوف اکثریت عظیم مردم از زن و مرد را چنان در معرض بی پرواترین بهره کشی قرار داده که بدرست برده داری نوین نامیده شده است. و این مجموعه را بهیچ وجه نمی توان آزاد و یا مختار شدن زنان این جامعه بدلیل شاغل شدن شان نامید.

بنابراین هم نفی سلطه فرهنگ پدر/مردسالار یک «باید» است و هم افزایش اشتغال زنان. اما هیچکدام بتنهایی بمعنای رهایی زن و یا حتی رفع تبعیضات جنسیتی نیست.

نگاه: یکی از اصلی‌ترین تضییقاتی که جان زنان را می‌مکد، کار پُر مشقت خانه‌داری است؟ کاری که «کار» محسوب نمی‌شود و مزدی هم ندارد! در سال‌های اخیر، با گُسترش خصوصی‌سازی‌ها که حتا در کشورهای پیش‌رفته‌ی سرمایه‌داری منجر به خصوصی‌سازی مهدکودک‌ها و هزینه‌های هنگفت نگه‌داری کودکان وشده استاین نوع کار بیش از پیش بر عُهده‌ی زنان، به ویژه زنان طبقه‌ی کارگر، قرار گرفته است؟ مبارزه علیه این تضییق تا چه اندازه به مبارزه علیه سرمایه‌داری، به مثابه نظم موجود و باعث و بانی این وضعیت در جهان معاصر، گره خورده و چه راه‌کارهایی را می‌طلبد؟

کارخانگی تیتر کلی ای است برای مراقبت از کودکان و سالمندان، امورات خانه داری و آشپزی و رختشویی، مراقبت از بیماران و…. که عموما بعهده زنان بوده و بیانگر نقش اصلی نهاد خانواده است در جامعه سرمایه داری. در حقیقت نهاد خانواده و نقش زن در آن یک پایه تداوم تبعیض جنسیتی است. وجایی است که نهایتا همه مسائل حوزه اجتماعی و خصوصی در آن متبلور می شود و همه اعضا خانواده را درگیر می کند. و البته که فرهنگ و عرف و آئین و آموزه های مذاهب نیز در کارند تا با گرو گرفتن روابط عاطفی انسانی این نقش تقدیس شده را بازتولید و بازسازی کنند. روشن است که جامعه سرمایه داری امروز با دویست سیصد سال پیش از جمله در حوزه خدمات اجتماعی فرق دارد. درعین حال حقوق و موقعیت زنان و کودکان و سالمندان هم تغییر کرده است اما کماکان کار خانگی کمابیش گره خورده با نهاد خانواده و زن در مرکز آن. در جوامع پیشرفته تر سرمایه داری زیر سلطه دمکراسی لیبرالی و خصوصا دوره رونق سرمایه و دولت رفاه بخش هایی از این خدمات بعهده جامعه گذاشته شد. با ختم این دوره رونق بسیاری از این خدمات یا پس گرفته شده اند و یا خصوصی شده و باعث فشار اقتصادی بر اکثریت جامعه. برای مثال سوئد بعنوان عزیز دُردانه دولت رفاه در سالهای اخیر در معرض چنان سقوطی در خدمات اجتماعی قرار گرفته که از زمان برسمیت شناختن این حقوق در دولت رفاه بیسابقه است. البته باید این را هم اضافه کرد که ارائه این خدمات که در ازای مالیات شهروندان صورت می گرفت تنها محصول رونق سرمایه نبود بلکه در عین حال حاکمیت جنگ سرد و مناسبات دولت های غربی با بلوک شرق ایجاب می کرد که چیزی شبیه آنچه که بعنوان حقوق اجتماعی در شوروی رایج بود، را در جوامع خود برسمیت بشناسند. از بین رفتن چنین رقیبی و همچنین الزامات جدید توسعه سرمایه در سطح جهانی در سه چهار دهه گذشته زمینه های کاهش چشمگیر خدمات اجتماعی ای بوده که کمابیش در حوزه کارخانگی تعریف می شود.

در کشورهای «پیرامونی» این مساله بدلایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اغلب ابعاد دیگری بخود می گیرد. در این جوامع معمولا نقش زن در خانواده و درانجام کارخانگی بسیار برجسته تر است. عرف و مذهب و قانونی که مرد را نان آور خانه تعریف می‌ کند کل این معضل را حتی آنجا که زنان شاغل و یا سرپرست خانواده باشند بسیار پیچیده تر می کند. در این جوامع (خاورمیانه، بخش های بزرگی از آسیا و آمریکای لاتین) خدمات اجتماعی دولتی عموما بسیار کم و بی بضاعت است. به این معضل مساله بی توجهی و نا آگاهی عمومی مردان هم طبقه همین زنان را هم باید اضافه کرد تا وخامت اوضاع معلوم شود.

در تلاش برای کاهش مضرات کار خانگی بحث هایی در مورد لزوم پرداخت دستمزد وجود دارد که بدون اینکه به جزییاتش وارد شویم میخواهم تاکید کنم که مزدی کردن کار خانگی یعنی بازی در زمین طبقه حاکم! جامعه سرمایه داری در طول حیات خود مدل هایی برای رتق و فتق این امور ایجاد کرده است. آنجا که نوعی تعهد اجتماعی پذیرفته شده است، در ازای مالیات شهروندان اشکالی از خدمات اجتماعی وجود دارد. بهترین نمونه این دسته را در دولت های رفاه می شد دید و همینطور در برخی کشورهای بلوک شرق پیش از فروپاشی. و در بسیاری جوامع هم البته همه چیز بدست بازار یا ابتکارات خود آحاد جامعه سپرده می شود مستقل از اینکه سیستم مالیاتی باشد یا نباشد. این مدل ها تابعی هستند از توازن قوا و اینکه اکثریت جامعه چقدر توانسته باشد مطالبات خود را و قدرت طلبکاری خود را تحمیل کند. سوبسید مهد کودک، توسعه صنایع غذایی، رختشویخانه ها و غذاخوری های عمومی، مراقبت از سالمندان و بیماران …. همه نمونه هایی هستند که همین جامعه موجود امکان عملی کردن و تجربه ‌اش را دارد. مزدی کردن کار خانگی یعنی تجدید حیات نهاد خانواده که نُرم بودن آن سالهاست زیر سوال رفته است. دو نکته را در این مورد باید بیشتر توضیح داد:

اول، خانواده بورژوایی بسیار دفُرمه شده و این تنها بعلت سهل شدن جدایی یا کاهش زاد و ولد نیست بلکه کارکرد و فونکسیون این نهاد در جامعه تغییر کرده است. مهمترین بخش نقش این نهاد تولید مثل و تداوم نسل بشر است که همین حالا هم می تواند خارج از حصار خانواده صورت گیرد. و منظور اینجا بچه دار شدن خارج از ازدواج رسمی نیست. رواج رحم اجاره ای پدیده شناخته شده‌ ای است. نظام سرمایه داری بر هر رابطه ای که توانسته مُهر کالایی شدن بزند، کوتاهی نکرده است. و اجاره رحم یکی از آنهاست که در بازارهای مختلف و کشورهای مختلف بسته به بهای نیروی کارشان، قیمت های متفاوتی دارد. اما مساله تنها بر سر رحم اجاره ای نیست. تحقیقات زیادی موجود است مبتنی بر اینکه تولید نسل بشر در آینده می تواند از خود بشر (و در اینجا بخصوص زن) جدا شود. اینکه چنین پدیده هایی مورد اعتراض و اخم و تخم مدافعان اخلاق در جامعه واقع می شوند ذره ای از تغییر جایگاه نهاد خانواده کم نمی کند.

دوم، همین امروز بخش هایی از کار خانگی بدلیل رشد تکنولوژی به روبات ها سپرده شده است. طبعا این بهیچوجه امری نیست که در خدمت همه آحاد جامعه باشد اما منظور من اشاره به پتانسیل های موجود در همین جامعه است. البته که در کشوری مثل ایران امروز که روزانه باید میان خرید نان و خرید پوشک بچه یکی را انتخاب کنی این مساله بسیار لوکس بنظر می رسد. اما در کل باید ظرفیت های نظام موجود را شناخت تا در طرح مطالبات عقب نماند و دولت را موظف کرد که مشکل کارخانگی و متعلقاتش را بمثابه امری اجتماعی و بخشی از حقوق آحاد جامعه سر و سامان دهد. دستاوردهای تکنولوژیک هم البته در این زمینه باید بخدمت گرفته شوند.

نگاه: در بازارهای کار سرمایه‌داری نیز زنان با انواع تبعیضات و تضییقات مواجه هستند. دست‌مزد نابرابر می‌گیرند؛ مورد آزار جنسی و کلامی واقع می‌شوند؛ از آموزش‌های تخصصی لازم، و در نتیجه پیش‌رفت در حوزه‌ی کاری خود، برخوردار نمی‌گردند؛ در صف مقدم سیاست بیکارسازی سرمایه‌داری قرار می‌گیرند؛و شوربختانه از حمایت مردان طبقهی کارگر، آن‌هم به رغم شرکت فعال در مبارزات کارگری، بهره‌مند نمی‌شوند! در حالی که این تبعیضات و تضییقات علیه زنان طبقه، به طور مستقیم، بر وضعیت مردان طبقه هم تاثیر منفی می‌گذارد؛ و در ضمن، از توان نیروی متحد مبارزه‌ی طبقه علیه تعدیات سرمایه می‌کاهد، چرا شاهد چنین وضعیتی هستیم؟

بله همینطور است. نظام سرمایه داری در بازتولید موقعیت فرودست زن منفعت دارد. و برای این کار هم ابزارهای بسیاری موجودند. چه آنها که میراث جوامع پیشامدرن هستند و چه آنها که هم امروز با رنگ و لعاب مدرن تولید می شوند. و همه اینها یعنی اینکه مساله زن مساله ای صرفا مربوط به فرهنگ فئودالی و جامعه پیشامدرن نیست. صرفا مربوط به کارکرد مذهب نیست. صرفا ناشی از کم ارزش بودن کار خدماتی در مقایسه با کار تولید فابریکی نیست. ولی همه اینها هم هست. درک این نکته سخت نیست که موجه شدن تبعیض در یک عرصه می تواند به عرصه های دیگر هم تسری داده شود. تفاوت در دستمزد زنان و مردان و یا استفاده از امکانات محل کار، محرومیت از امکاناتی که بدلیل زن بودن لازم می شود، و حتی مجاز شدن یا بی خطر شدن تعرض جنسی به زنان تنها چند نمونه است. موارد زیادی دیده شده که بمحض اینکه شغلی زنانه شده میزان دستمزد در آن کاهش یافته و یا برعکس اگر در یک پروسه ای شغلی از زنانه به مردانه تغییر یابد، میزان دستمزد در آن بالا می رود. و همه اینها یعنی اعمال سیستماتیک تبعیض بر اساس جنسیت.

خشونت فیزیکی و کلامی هم بخش دیگری از مساله است. مساله خشونت علیه زنان خود مقوله ای گسترده و پیچیده است. بیشترین استدلال ها برای واگذاشتن مساله زن و تبعیض علیه زنان از قضا در همین عرصه اتفاق می افتد. خشونت فیزیکی و کلامی عرصه بسیار گسترده ای است که همه جامعه را در بر می گیرد و ابدا امر خصوصی و مربوط به خانواده نیست. علت تداوم این مساله را در هر جامعه ای می شود با رجوع به تاریخ و فرهنگ آن بطور مشخص بحث کرد. اما از آنجا که این پدیده بعنوان ابزار مکمله ای برای اعمال تبعیض بر زن مورد استفاده قرار می گیرد درافتادن با آن بسیار مهم است. در دیدگاه های سنتی چپ برخورد به خشونت در خانواده کار فمینیسم بورژوایی است و برخورد به خشونت در محل کار، کار مبارزان راستین طبقاتی! در یک سال گذشته در ایران چندین مورد قتل ناموسی باشکال شنیع اتفاق افتاد (نمونه آخرش در اهواز در بهمن امسال) که عموما از مناطق پایین شهر و زحمتکشان شهری بود. محلاتی که بسیاری از کارگران مبارز در آن کار و زندگی می کنند. این را بعنوان تحقیر کارگر و زحمتکش نمی گویم. تاکیدم بر اینست که شما اگراهمیت مبارزه برای رهایی زن را در همه عرصه هایی که بستر بی حقوقی زن است نبینید، نمی توانید مدعی مبارزه ای پیگیرعلیه کاپیتالیسم باشید. مساله زن صرفا در دستمزد کمتر در محل کار که منجر به تفرقه در میان کارگران و آسیب به کارگران مرد می شود، نیست. این نگاهی بسیار مرد محور است. و کافی است که در مبارزه علیه نطام موجود منسجم نباشی تا پایدار بودن دیگر دستاوردهایت هم چپ و راست زیر سوال برود. ما متاسفانه در این عرصه کار بسیار داریم. بنابراین تنها راه ادامه مبارزه است هم در مقابل دولتی که در اشاعه و تحکیم تبعیضات منفعت دارد و هم در مقابل فرهنگی در جامعه که دست دراز شده قدرت حاکم بر جامعه است. هیچ مهم نیست که این دست از مسجد به تعرض می پردازد یا از کارخانه و یا از محلات کارگر و زحمتکش نشین.

نگاه: «جنبش زنان»، در طول تاریخ با گُسست و اُفت و خیز فراوان مواجه بوده، حوادث بسیاری را تجربه کرده، و در دوره‌های تاریخی معینی نیز نقش مهمی در تحقق پاره‌ای از مطالبات زنان ایفا کرده است. اما چرا این جنبش تا این اندازه نامتداوم است؟ گُسست و اُفت و خیز دارد؟ آیا اساسا، آن طور که برخی معتقدند، این یک جنبش رفرمیستی است و وقتی به مطالبه‌ای می‌رسد، خصلت مبارزاتی خود را از دست می‌دهد؟ یا بافت درونی آن، که گاها زنان طبقات مختلف و متضاد را در بر می‌گیرد، باعث این وضعیت است؟ یا دوری و بی؟توجهی متقابل آن و جنبش طبقه‌ی کارگر علت است؟

جنبش زنان و جنبش کارگری دو جنبش همزاد جامعه سرمایه داری هستند. و در تمام طول حیات جامعه سرمایه داری با افت و خیزهایی همراه بوده اند. مطالباتی را بدست آورده و سنگرهایی را محکم کرده اند؛ و در شرایط دیگری امکاناتی را از دست داده و بناچار مجبور به صف آرایی مجدد برای کسب مطالبات و حق و حقوق خود شده اند. با این تعریف معنای اینکه چرا این جنبش نامتداوم است را متوجه نمی شوم. و بعلاوه علت در گیومه گذاشتن جنبش زنان را هم نمی فهم. جنبش زنان یک جنبش اعتراضی حی و حاضر است. در ایران که بی تردید یکی از قویترین جنبش های اعتراضی موجود است. با این دو تبصره به پاسخ ادامه می دهم.

آیا جنبش زنان خصلت مبارزاتی خود را از دست داده است؟ اگر چنین بود احتمالا این مصاحبه موضوعیتی نداشت! آیا رفرمیستی است؟ تصور من این است که هیچ جنبش اعتراضی اجتماعی را از ازل تا ابد نمی توان رفرمیستی یا انقلابی نامید. هیچ جنبشی هم هر روز و هر ساعت حاضر به یراق برای انقلاب نیست. بحث می تواند بر سر رویکرد رفرمیستی در جنبش زنان باشد که این موضوع دیگری است. بله، مثلا لغو حجاب اجباری مطالبه ای است در چارچوب همین جامعه و رفرمیستی. اما مگر افزایش دستمزد یا کاهش ساعات کار و یا حتی لغو قرارداد های موقت در جنبش کارگری همه حرکاتی در محدوده امکانات جامعه سرمایه داری و بعبارتی رفرمیستی نیستند؟ در هر جنبشی می توان از رویکرد رفرمیستی و انقلابی حرف زد. و فراموش نکنیم که حتی بسیاری از مطالباتی که در رویکرد انقلابی مطرح می شوند اساسا رفرمیستی هستند، مادام که ساخت و بافت جامعه سرمایه داری تغییری نمی کند. اما از این نمی توان نتیجه گرفت که کل آن جنبش رفرمیستی است. راست جامعه به بحث هایی از این نوع که ما مشغولش هستیم، کاری ندارد و اینها عموما در چپ جامعه موضوعیت دارد. بنابراین باید به این اشاره کنم که تاریخا این دیدگاه در چپ بوده و همین حالا هم هستکه جنبش زنان بورژوایی است. این اولا امتیاز بسیار بزرگی است به بورژوازی! ثانیا مباحث بسیاری از سوی فعالان شناخته شده زن در چارچوب ایران موجود است برای مستدل کردن ربط مساله زن با جامعه سرمایه داری نه به آن شکلی که چپ سنتی معتقد است. نزد این چپ، برابری حقوقی و قانونی در جامعه بورژوایی قابل حل است و باقی مسائل هم در جامعه سوسیالیستی و با اقتصاد سوسیالیستی.‌ از‌ آنجایی که این چپ را نه به مساله زن مربوط می دانم و نه بطریق اولی به سوسیالیسم، فقط این نکته را اشاره می کنم که اینان بنحو عجیبی فقط در مورد مساله زن این چنین «رادیکال» هستند و این شاید بهترین دلیل باشد برای اینکه جدی شان نگرفت.

در درون جنبش زنان هم رویکردهای مختلف هست درست مثل جنبش کارگری. جنبش همبستگی در لهستان در دهه هشتاد مسیحی منشا تحرک گسترده ای در این جامعه شد بر بستر مناقشات جنگ سرد و نهایتا در دل همین وقایع زمینه‌‌ ی براست چرخیدنی تاریخی را در لهستان فراهم کرد که تا همین امروز لیبرالیسم اروپایی را انگشت بدهان کرده است. از این مساله نمی توان نتیجه گرفت که جنبش طبقه کارگر لهستان کلا و همیشه رفرمیستی است. رفرمیست یا انقلابی بودن را حتی نه خواستها و مطالبات، بلکه جایگاه سیاسی یک حرکت و محتوای آن مبارزه در شرایط زمانی معین تعیین می کند. بهرحال پاسخ من به این سوال اینست که جنبش زنان حتما در جاهایی رفرمیستی عمل کرده است و در عین حال این یک واقعیت است که جنبش زنان یکدست نیست. نه درتبیین و ریشه یابی معضلات تاریخی اش، نه در ارائه راهکارها و نه در اتخاذ چشم اندازهای سیاسی و پراتیکش. و فراموش نکنیم که در رفع تبعیضات جنسی و جنسیتی، فقط بخش کارگر و زحمتکش را نمی توان در نظرگرفت و باقی را مستحق هر نوع تبعیضی دانست! این یکی از اجزا تفکر همان چپ نامبرده است که نه جامعه سرمایه داری را درست فهمیده، نه رنج زن کارگر را می شناسد. نه جایگاه مساله زن برای سرمایه داری معاصر را می شناسد و نه در مبارزات کارگری منشا اثرات قابل توجهی می شود.

بهرحال مساله اینست که شما اگر بعنوان زن مورد تعرض قرار می گیرید، موظفید و باید بدفاع از حق خود برخیزید. دفاع از شان و منزلت انسانی بحث تئوریک و ایدئولوژیک نیست. اگر این تعرض یک روز در مهد تولید ارزش اضافی و در صحن کارخانه است و روز دیگر در درون خانواده و روز دیگر در فلان سازمان و نهاد وانجمن و مدرسه وبانک و…. این تنها نشان می دهد که اولا عرصه های اعمال این تبعیضات بسیار وسیع است و بقول شما«جانکاه»! و ثانیا همین اعتراضات بحق است که در سیر تکامل خود به یک جنبش فرا می روید. اینکه زنان طبقات غیرکارگر در این مبارزه تا کجا همراهند و چه راهکارهایی دارند بحث دیگری است و تماما مربوط است به یک پراتیک مبارزاتی در جریان. معضل اجتماعی را باید بشیوه ای اجتماعی حل کرد و در این مورد خاص مساله زن مربوط به همه زنان در جامعه است. نمی توان لغو حجاب اجباری را فقط برای یک عده خواست. نمی توان برابری دستمزد را فقط برای زنان کارگر در مقایسه با مردان کارگر خواست. نمی توان رفع تبعیض جنسیتی را فقط برای بخشی از زنان جامعه خواست. یا باید پای حل این معضل اجتماعی ایستاد و حلش کرد و یا عطای پرچم رهایی انسان و مبارزه علیه سرمایه داری را به لقایش بخشید!

نگاه: به عنوان یک نتیجه‌ی این مباحث، از نظر شما، تلاش برای آزادی و برابری زنان می‌باید بر چه سیاست‌ها و راه‌کارهای اصلی متکی باشد؟ زنان کارگر و سوسیالیست در این تلاش چه نقشی دارند؟ مبارزه برای تحقق برخی مطالباتی که مشترک هستند، تا کجا آن‌ها را با زنان طبقات دیگر هم‌سو و هم‌راستا می‌کند؟ و سرانجام مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر علیه نظام سرمایه‌داری در این میان چه سهمی ایفا می‌نماید؟

بازهم تکرار می کنم که هر جا که بعنوان زن مورد تبعیض قرار می گیرید بعنوان زن هم باید مقابلش بایستید. از این هیچ گریزی نیست. آیا این بمعنای اینست که زنان تنها به نیروی خود می توانند آزاد شوند؟ بهیچوجه. هیچ جنبشی حتی جنبش طبقه کارگر(شامل زن و مردش) هم نمی تواند صرفا با محصور ماندن در مطالبات صنفی و فابریکی و دسته ورسته ای خود و بی توجه به جامعه در کلیتش، مدعی رهایی و آزادی شود. این بسیار مهم است. جامعه نهاد پیچیده ای است و از اکتورهای متفاوتی تشکیل می شود. نیرویی که تنها جنبش و دسته خود و یا بدتر از آن یک خط و شیوه بودن ویژه را در جنبش خود معتبر می داند، حتی در تحقق خواسته ها و مطالبات محدود خود هم شانس زیادی ندارد. مساله مهم اینست که جنبش اعتراضی توده ای بتواند با روشن کردن مطالبات و خواسته ها و توقعاتش در مسیر شناخت علل وجود تبعیضات و نابرابری ها توسعه یابد. و رابطه تبعیض و نابرابری، بی حقوقی و ستم و استثمار را با ساختارهای حاکم بر جامعه بشناسد. در جنبش زنان هم مثل بسیاری دیگر از جنبش های اعتراضی درک از رهایی، معنای رهایی و راه تحقق برابری می تواند متفاوت باشد. آن درک و تصوری از رهایی و برابری و رفع تبعیضات می تواند مورد توجه جامعه یا جنبش مورد نظر قرار بگیرد که بتواند معضل را بدرست نشان دهد؛ علل آن را بشناسد و بشناساند؛ در بیانش محافظه کار نشود؛ راه نشان دهد و معایب و مضرات راه حل های سازشکارانه را بیان کند….. حالا اگر عده ای اصلاح طلبند و حل مساله زن را می خواهند از زیر عبای ملاهای مدرن دربیاورند موظفند توضیح دهند چطور چنین چیزی ممکن است. اگر عده ای طرفدار دمکراسی نظم نوینی و مدل دمکراتیک لیبی و عراق و افغانستان دو دهه پیش می شوند موظفند معنای تحقق ساده ترین و پیش پا افتاده ترین مطالبات زنان را از زیر خاک و خُل بمب ها به جامعه نشان دهند. خلاصه اینکه کسی که فکر می کند بهترین و کاملترین راه حل را دارد بدون ذره ای تزلزل مشغول کار خود می شود. اینکه بخش های مختلف جنبش زنان تا کجا با هم همراهند تاثیری بر تبیین مطالبات، خواست ها و راهکارهای زنان بسوی برابری و رهایی ندارد. بعبارت دیگر بحث بر سر ترسیم راه رهایی و نشان دادن پیگیری در این راهست. آیا این باین معناست که نیازی به درگیر شدن بر سر محتوای خواست های مان نداریم. قطعا چنین نیست. ولی در اینصورت در یک جنبش اجتماعی تلاش برای ترسیم افق مبارزاتی است که اهمیت دارد نه کلنجار های پیش پا افتاده سکتی و دسته ای و رسته ای از نوعی که تا بحال مرسوم بوده است. طبقه کارگر هم زن و هم مرد و هم کودک دارد. طلاق هم ممکن است بگیرد. در معرض خشونت خانوادگی و قتل ناموسی هم قرار می گیرد. اذیت و آزار جنسی هم شتری است که دم در خانه خودش و همسایه اش نشسته است و بسیاری نکات دیگر. می توان بر لیستی از مطالبات تمرکز کرد ولی جا انداختن یک رویکرد بسیار مهم تر از لیست مطالبات است.

با این بحث عمومی و با توجه به آنچه که در مورد موقعیت عمومی جنبش زنان در شرایط جاری گفته شد تصور من اینست که مهمترین چالش های مبارزه برای رهایی زن در جهان در مبارزه علیه نظام سرمایه داری است که امروز نه فقط برای تخریب محیط زیست و فقر و مصیبت جهانی، بلکه برای راندن جهان به ورطه جنگ های تازه دیگر هریک روز بقایش زیادی است. شناخت این موقعیت اهمیت دارد تا بتوان در کل جامعه یاران و همصدایان خود را یافت. باضافه اینکه از تلاش برای تدقیق و بیان و بروز کردن خواستها و مطالبات جنبش زنان ازهمین جامعه غرق در بحران هیچ کوتاهی نباید کرد.

این شرایط عمومی طبعا در ایران و کشورهای مشابه آن هم بازتاب دارد. ایران مدت هاست که صحنه مبارزات گسترده مردم در عرصه‎‌ های مختلف است و زنان هم نقش بسیار برجسته ای دارند. طرح مطالبات ویژه زنان و یا تدقیق مطالبات با در نظر داشت حضور زنان در هر حوزه یا رشته کاری امری است که باحتمال زیاد مشغله بسیاری از فعالان جنبش زنان هست. تدقیق مطالبات در مورد بیمه ها و خدمات اجتماعی، لغو قراردادهای موقت که علاوه بر کارگران زن، بسیاری از معلمان و پرستاران را هم در بر می گیرد، حضور و مشارکت زنان در همه عرصه ها مستقل از اینکه قانون حکومت اسلامی چه می گوید، و….. بسیار مهم است.

علاوه برعرصه های اجتماعی و اقتصادی در ایران مساله مهم دیگری که در تمام این چند دهه موضوع مبارزه زنان بوده است نقش مذهب و نهادهای مذهبی در نُرمالیزه کردن تبعیض بر زنان است. مذهب هم پوشش ایدئولوژیک دولت حاکم است و هم بسترساز عرف اجتماعی. نقش مذهب کلا بدلیل عملکردش در قالب دولت های مذهبی (ایران) و نمونه های دیگرش مثل داعش و طالبان بشدت مورد نکوهش جامعه قرار گرفته اما هنوز صاحب نهادهای پرقدرتی است که براحتی می توانند بر زندگی اجتماعی مردم تاثیر بگذارند. باین معنا نشان دادن نقش این فرهنگ و کارکرد مخربش در اعمال تبعیض علیه زنان، و همچنین نقش توجیه گر آن در تداوم تبعیض و اعمال خشونت اجتماعی بر زنان لیست بلندی از مطالبات را می تواند دربگیرد.

هر چه آگاهی بالاتر و خواست رهایی قوی تر باشد، مبارزه آسان تر می شود. هر چه مبارزه گسترده تر شود نابرابری ها می توانند محدودترو کم اثرتر شوند. با این حال، این راه درازی است و ثابت قدمان اش هم البته کم نیستند

فوریه ۲۰۲۲

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.

وب‌نوشت روی WordPress.com. قالب Baskerville 2 از Anders Noren.

بالا ↑

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: